۱۳۹۱ اسفند ۱۸, جمعه

تماس مستقیم با خدا در مسیحیت و رد آن از سوی اسلام


اگر به هر دو دین مسیحیت و اسلام نگاه کنیم میبینیم که هر دو مذهب معتقد هستند که خدا
 بزرگ، قادر مطلق و متعال است. برای نمونه میتوان به گفته یوحنای رسول در کتاب مکاشفه نگاه کنیم که میگوید:
                                
 
                      ای خداوند مستحقی که جلال و اکرام و قوت را بیابی زیرا که تو همه موجودات را آفریده ای و محض اراده تو بودند و آفریده شدند.    
 مکاشفه باب 4 آیه 11.

و همچنان در باب 19 آیه 6 از همین کتاب میگوید:    
 خدای ما، قادر مطلق سلطنت گرفته است. 


در  کتاب مسلمین (قرآن) سوره بقره آیه 20 خدا را اینجنین توصیف میکند: 
 علی کل شی قدیر  و همچون در سوره رعد آیه 9 خدا را بزرگ متعال میخواند. الکبیر المتعال.

 پس برای همگان کاملا واضح میباشد که میان خدای آفریدگار که خالق همه کاینات و قدیر، متعال و قادر بر همه چیز است با آدمی که به دست خودش ساخته شده و ضعیف و گناهکار است بی نهایت فاصله وجود دارد که به دلایلی که مربوط به عدالت خداوند
 بر میگردد باید پلی زده شود و رابطه بین خلق و مخلوق گناهکار برقرار شود وگرنه نه دین و نه مذهب دیگر معنا ندارد و بی معنی خواهد شد.

در اسلام اینچنین عقیده است که خدا از طریق واسطه ها و از طریق ایشان با انسان مخلوق رابطه برقرار شده است. یعنی بوسیله انبیاء و ملائکه و غیره و در حقیقت رابطه مستقیم به بوسیله خود شخص وجود ندارد.

در مسیحیت عقیده بر این است که خدا میتواند خود رابطه مستقیم با انسان داشته باشد لهذا خدا مستقیما در مسیح عیسی با بشر رابطه برقرار کرد.  اما
 اسلام این موضوع را دور از بزرگی خدا میداند و میگویند که خدا به وسیله فرستاده ها رابطه 
برقرار کرده و خود نمی آید. برای دوستان مسلمان اینچنین است که خدا نعمت های خود را ارزانی داده ولی ارزانی را نمی آورد.

برای دوستان مسلمان عبارت (خدا در مسیح) زننده و دور از شان خدا میباشد. ایشان عقیده دارند که خدا نمیتواند بشر شود برای اینکه چنین امری خدشه بر الوهیت او وارد میکند. بنابرین این برای دفاع از متعال بودن خدا است که مسلمین نمیتوانند به تجسم خدا در مسیح معتقد باشند و آن را کفر میدانند.

ولی در این میان سوالهای پیش میاید که
 آیا ما میتوانیم مدافع عظمت خدا باشیم و برای قدرت مطلق خدا حد و حدود و مرز قایل شویم؟  حد و حدودی که خود او برای خودش قایل نشده و خود را بر همه چیز و هر کس و هر مسئله که برای انسان غیر قابل اجراست " علی کل شی قدیر" میداند

آیا درست است که در حینی که بخواهیم از قادر مطلق بودن خدا دفاع کنیم پس مجبور شویم قدرت مطلق او را محدود کنیم؟

آیا ما حق داریم بگوییم که خدا به هیچ عنوان نمیتواند خودش را بصورت خود کشفی بر انسان ظاهر سازد؟  با در نظر گرفتن تمام صفاتی که  در ابتدا در مورد خدا به آن اشاره کردیم
 آیا میتوانیم خدا را در فعالیت خود وی محدود کنیم؟

آیا ما انسانها میتوانیم برای خداوند در رابطه با بشر تکلیف معین کنیم؟
 

اگر ما عقیده داریم و میگویم که خدا قادر مطلق است
 پس باید گذاشت که خود وی نوع رابطه با بشر را برای ما تعیین کند و نه ما برای او این رابطه را تشخیص و ترسیم کنیم.

آیا شایسته است که فقط در قول بگویم که  خدا قادر مطلق است وی در عمل این مطلقه را نپذیریم؟

ما مسیحیان معتقد هستیم که "تجسم کلمه"  و یا  به عبارتی دیگر "خدا در مسیح" در واقع اقدام خدا در مورد بشر پریشان حال و درمانده از گناه بود که خدا در میان ما ظاهر شد و نجات را در دست خود بدست گرفت. پس میبینیم که عظمت و بزرگی خدا پیش از هر زمان دیگر نمایان میشود. بشر گرفتار نیرو نادانی و شرارات میباشد. اگر در حقیقت خدا، خدای متعال و قادر علی کل شی قدیر است. پس او میتواند در اقدامی مستقیم و موثر برای رهائی این بشر از شرارات و گناه خود وارد عمل شود.

پس زمانی که مسیحیان طبق کلام خدا حضور خدا در مسیح تجسم شده را بشارت میدهند در واقع آنها جلال و عظمت بی مرز او را   بشارت میدهند. اگر بگوئیم که خدا برای رفع گناه بشر در میان بشر ظاهر شد در واقع معتقد به قدرت و جلال او هستیم و در واقع عملا به عبارت "علی کل شی قدیر"
 اعتقاد کامل داریم.

چنانکه مسلمین میگویند اسلام به معنایی تسلیم مومن به مشیت الهی میباشد و ولی باید این را هم اضافه کنیم که خدا کل در کل است پس باید تسلیم ما هم به خدا باید کل در کل باشد و لاغیره. مسیحیت ابتکار الهی و مشیت پر محبت او در پیروزی بر جمیع قوای شرارت که بشر را در قید خود گرفتار کرده است، در مسیح عیسی میبینیم و از این جهت خود را به او تسلیم میکند.

اسلام به جنبه های دیگر وجود الهی در قدرت مطلقه خدا معتقد است مثلا: "الرحمان و الرحیم" بودن خدا و مسلمین کسانی هستند که خدا "انعمت علیهم" یعنی به آنها نعمت داده است. چنانکه در سوره فاتحه آیه 6 قرآن آمده است و نه آنهائی که ایشان را مغضوب خود کرده است و مسلمین بر این موضوع بسیار تکیه کرده و بر رحمانیت خدا سخن میگویند ولی بر این نکته تاکید میکنند که در اسلام اعطای نعمت الهی غیر قابل پیش بینی است، یعنی خدا بقدری عظیم و پر قدرت است که کسی نمیتواند نسبت به دریافت رحمت او مطمئن باشد ولی در کتاب مقدس به مسیحیان  نسبت به این نعمت کاملا اطمینان داده شده است.
       
 

                       ما میدانیم که از موت گذشته داخل حیات گشته ایم.              رساله اول یوحنا باب 3 آیه 14.


راجع به نزدیک بودن خدا با آدمیان نیز در سوره (ق) آیه 15 در قرآن آمده است. این آیه میگوید:


                   ولقد خلقنا الاانس و تعلم ماتوسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من جبل الورید.

ترجمه آیه:

 
 
               انسان را خلق کرده ایم و از وساوس و اندیشه های نفس او آگاهیم که از رگ گردن به او نزدیکتریم.


اشاره به نزدیکی خدا به انسان، اشاره به آگاهی عمیق  به مشکلات درونی و وسوسه های نفس است. ولی  در مسیحیت نزدیکی خدا را در یک عمل تاریخی و در یک محل جغرافیائی از این کره خاکی اتفاق افتاد یعنی تجسم کلمه در زمان پادشاهی بنام "هیرودیس" و در محلی بنام "بیت لحم" رخ داد. در حقیقت تجسم کلمه با مصلوب شدن مسیح برای ما انسانها رابطه مستقیم دارد یعنی جان نثاری مسیح عیسی و پیروزی وی بر موت.



برادر شما یوحنا