۱۳۹۲ فروردین ۲۱, چهارشنبه

آیا مرگ مسیح از نظر اسلامی بی عدالتی و از نظر مسیحیت انصاف است؟


 یکی از مواردی که برای دوستان مسلمان غیرقابل قبول است و آن را رد میکنند، مرگ مسیح بی گناه در راه گناهکاران است و این را در بی انصافی روش بکار رفته در این مورد تفسیر میکنند. ایشان راه قبول تحمل درد و رنج را که شخصی بیگناه برای رهائی گناهکاران به کار رفته را بی انصافی و خارج از عدالت بر میشمارند.
دوستان مسلمان میگویند که اصل عدالت ایجاب میکند که هر شخصی مسئول کارهای و اعمال خود میباشد و این خارج از انصاف میباشد که شخص دیگری در راه تقصیرات و گناه دیگران مصیبت ببیند و جان خود را در راه آنها فدا کند.
البته اگر عشق و محبت را از این موضوع جدا سازیم، صد البته این معادله و تفسیر صحیح است.
اما باید این موضوع را هم بدانیم که عامل عشق و محبت عاملی مهم و واقعی میباشد.
ما باید قبول کنیم که در این دنیا شرارت، درد، رنج و زحمت بسیار وجود دارد، اگر بگوئیم که هر شخصی مسئول کارها و اعمال خودش است و مشکلات دیگران به کسی دیگر مربوط نیست، پس باید گفت محبت و همدردی و فداکاری که باعث دل گرمی روح بشریت میشود از بین خواهد رفت و دنیا مبدل به جنگلی سرد و بی روح خواهد شد که زندگی در آن با زندگی حیوانان درنده و وحشی فرقی ندارد.
خوشبختانه زندگی حقیقی این چنین نیست. در زندگی دردهائی وجود دارد که درمانش از دست دردمند خارج است و این موضوع سبب میشود که دردمند دست نیاز به سوی مبدئی خارج از خود دراز کند.
به قول شاعر:
           نمیدانم که این درد از که دارم      همین دونم که درمونم ته داری!
در مسیحیت این نظریه وجود دارد که آدمی دردمند است و مرگ مسیح بر روی صلیب درمان دردهای او است.
مسیحیت معتقد است که خدا از صد پدر مهربان تر است و بوسیله فداکاری مسیح در خلاص ما سحر کرد کاری که باران با چمنزار میکند یعنی حیات جاویدان جدید در ما انسانها میدهد، او در راه ما غمخواری کرد و دردهای ما را بر خود گرفت. در اینجا جا دارد که از مولانا جلال الدین شعری را بنویسم. مولانا میگوید:
   گفت دانستم که رنجت چیست، زود          در خلاصیت سحرها خواهم نمود
  شادباش و فارغ و ایمن    که    من          آن کنم با تو   که باران   با   چمن
  من غم تو میخورم، تو غم     مخور         بر تو  من مشفق  ترم   از صد پدر
البته باید این را اضافه کنم که آوردن امثال و اشعار و یا داستانهای مناسب ممکن است در فهم موضوع مرگ بی گناهی چون مسیح ما را یاری کند. مصلب شدن مسیح واقعه ایست بی نظیر و جاذبه ای دارد که جانهای دردمند را چون آهن ربا بخود جذب میکند و آنها را شفا میبخشد و آرامی میدهد.
اگر به کتب اسلامی و مسیحی نگاه کنیم میبینم که در پیامبر مسلمین با مسیح عیسی وجوه مشترکی وجود دارد مثلا:
            هر دو  با مخالفت روسای قوم خود روبرو شدند. فریسیان با مسیح مخالفت کردند و اهل قریش با پیامبر مسلمین، هر دو گروه حیثیت و موقعیت خود را در خطر دیدند و قصد از بین بردن هر دو نفر را داشتند، البته این شباهت فقط تا همین جا پیش میرود و خاتمه پیدا میکند.
 عقیده در اسلام بر این است که غزوات پیامبر ایشان برای پیش برد و ابقاء اسلام واجب بود، یعنی به عبارتی دیگر بکار بردن زور بوسیله پیامبر اسلام و به نام او کار درستی بوده و است. و بالاخره اهل مکه بزور تسلیم اسلام شدند. 
اما مسیح عیسی، از بدست گرفتن قدرت دنیوی ابا داشت و به حواریون و هوداران خود اجازه نداد که برای او بجنگند، او هرگز در فکر تسخیر اروشلیم بر نیامد و در روی تیه ای در خارج از این شهر به دارآویخته شد. تخته پادشاهی او صلیبی بود که بر آن میخکوب شد و تاجی از خار بر سر او گذاشته شد.
شاید واقعه صلیب برای عده ای زننده و احمقانه جلوه کند، ولی برای مومئنین به آن روش، همیشه سلامتی و شفا در برخواهد داشت. درک معنی صلیب و فهم محبت و آمرزش الهی در عمل و یافتن سلامت و آرامش  و تجدید حیات، تنها به کمک روح القدس ممکن است و بس.
برادر شما یوحنا