با سلام به عزیزان حق جو، درعهد جدید گرچه تجلی قابل رویت خدا بیشتر
روشن است ولی باید گفت که در عهد عتیق هم رویدادهای وجود دارد که برای یهودیان
بسیار سوال برانگیز بوده است.رویدادهای چون ظهور انسانی بر انبیائ برگزیده خدا در
آن زمان اتفاق افتاده، و اعمال آن انسان، این یقین را در ایشان وامیداشت که آن
انسان، "خدا" بوده است.
البته باید این را هم متذکر شوم که علمای
یهود آن انسان را این چنین توجیه میکردند: آن یک "فرشته خاص"
خدا بوده و نه فرشته ای همانند فرشتگان دیگر، بلکه فرشته ای که مظهر ذات
خدا بوده که به معنایی خاص میشود آن را خدا خواند.
برای مثال میتوان به کشتی گرفتن یعقوب با
مردی ناشناس اشاره کرد، که این کشتی از شامگاه تا صبگاه به طول انجامید. زمانی که
آن مرد ناشناس میخواست یعقوب را ترک کند و برود یعقوب به او میگوید:
"تا مرا برک ندهی ترا رها نخواهم کرد".
و در آخر آن مرد ناشناس یعقوب را برکت میدهد
و نام او را در همان محل از "یعقوب" به "اسرائیل" تغییر
داد، و چون یعقوب تحت تاثیر این ماجرا قرار گرفت، میگوید:
"من خدا را از روبرو دیدم و جانم رستگار شد". خواهش
میکنم به کتاب پیدایش باب 32 آیات 24 تا 30 مراجعه کنید.
باز در ماجرای دیگری از کتب عهد عتیق،
در کتاب اشعیائ نبی باب 6 آیه 9 به شخصیت مسیح موعود اشاره میشود، که این
آیات کمی باعث تعجب و حیرت است چرا که این آیات اشاره به الوهیت خدا و مظهر
او در مسیح موعود میکند. این آیه چنین میفرماید:
" برای ما ولدی
زاییده و پسری به ما بخشیده میشود و سلطنت بر دوش او خواهد بود، و اسم او عجیب و
مشیر و خدای قدیر و پدر سرمدی و سرور سلامتی خواهد شد".
کتاب اشعیائ نبی باب 6 آیه 9
در حقیقت میتوان گفت که این آیه یکی از
عجیبترین آیات عهد عتیق است چرا که پسری را خدای توان مند و همچون پدری سرمدی که به معنایی "سرمنشا ابدیت" میباشد معرفی میکند. تمامی این صفات فقط در خدا میباشد و غیر ممکن است که این القاب را برای انسانی به کار ببریم.
چنانکه در بالا اشاره کردیم در عهد جدید
تجلی قابل رویت خدا بیشترروشنتر میباشد. در ابتداد میتوان به ظاهر شدن فرشته خدا بر یوسف
نامزد مریم باکره اشاره کرد، فرشته خدا به یوسف میگوید: آنچه در شکم مریم
میباشد از جانب انسان نیست بلکه از روح القدس میباشد و این همان مولدی میباشد که
اشعیائ نبی نامش را "عمانوئیل" در کتاب خود میخواند. یعنی "خدا با
ما" در حقیقت میتوان اینچنین بیان کرد: خدایی بود که با انسانها
و در میان انسانها بود. برای اطلاعات بیشتر به کتب متی باب دوم
و اشعیائ نبی باب 7 : 14 مراجعه کنید.
در روایتهای اناجیل میبینم که مسیح عیسی در
سخنان خود با علمای یهود، خود را "پسر خدا" و مساوی با خدا میخواند.
برای نمونه چند مثل را یادآوری میکنم:
مثلا روزی مسیح عیسی، بیماری را در روز شنبه
شفا بخشید، کاهنان قوم یهود به او اعتراض کردند که چرا در روز شنبه که روز
تعطیلی و روز خدا است، این عمل را انجام داده است. مسیح عیسی در پاسخ کاهنان
فرمود:
"پدر من تاکنون کار میکند و من هم نیز کار میکنم" و از این سبب
کاهنان بر او خشمگین شده و قصد قتل او را گرفتند. چون نه تنها او روز سبت را می شکست، بلکه خدا را هم پدر خود خطاب کرده و خود را با خدا مسای میپنداشت.
در مورد
دیگری مسیح عیسی فرمود:
"من و پدر یک هستیم" و در واکنش این سخن یهودیان
سنگ برداشته و میخواستند که او را سنگسار کنند. مسیح عیسی در واکنش عمل این
یهودیان فرمود:
من از جانب پدر خود کارهای نیک بسیاری انجام دادم شما بسبب کدوم یک از آنها میخواهید مرا سنگسار کنید؟
و ایشان به او گفتند نه به سبب
اعمال تو بلکه به سبب کفر گفتن تو، زیرا تو انسان هستی و خود را خدا میدانی.
انجیل یوحنا باب آیات 16 و 17 و همچون باب 10 آیات 30 و 33 و باب 14 آیات 6
تا 9 مراجعه کنید.
در حقیقت آیات بسیار زیاد دیگری در کتب مقدس یافت میشود، که ثابت میکند مسیح عیسی پسر خدا و یکی از اقنوم تثلیث میباشد.
در حقیقت آیات بسیار زیاد دیگری در کتب مقدس یافت میشود، که ثابت میکند مسیح عیسی پسر خدا و یکی از اقنوم تثلیث میباشد.
شاید برای حق جویان گرامی، این سوال پیش
بیاید، آیا تثلیث منطقی است؟ در پاسخ این عزیزان باید گفت، یک نکته را هرگز
نباید ما فراموش کنیم که ما انسانها مخلوق هستیم پس در نتیجه مخلوق قادر به
درک خالق خود نمیباشد. شعور و درک ما انسانها به واسطه یک مغز صورت میگیرد. آیا
درست است که انتظار داشته باشیم این مغز کوچک که خالق آن را درست کرده، خالق
نامتناهی را درک کند؟
و در خاتمه باید بگویم: در مسیحیت وحدانیت خدا اینگونه تعریف میشود:
در وحدانیت خدا، هر شخص یعنی "پدر، پسر و روح القدس" به
تنهایی کاملا ذات الهی دارند و با دوشخص دیگر از نظر الوهی و ابدیت برابرند. ما
درواقع، سه مثلث داریم که روی هم یک مثلث را تشکیل میدهندو این یک راز الهی است.
برادر شما یوحنا