۱۳۹۰ اسفند ۲۶, جمعه

چرا مسلمان نیستم؟ قسمت هفتم

دوست عزیز، اگر شما امروز برای اولین بار  به این مقاله نظر میاندازید. پشنهاد میکنم برای دنباله کردن این موضوع به قسمت اول این مقاله یعنی (چرا مسلمان نیستم قسمت اول) مراجعه کنید.  موفق باشید.
 
در مقاله ششم به مشکلات تاریخی  قرآن که با محتویات تاریخی در تناقضات است کمی اشاره کردیم. در این مقاله میخواهیم بیشتر به این نوع مشکلات در قرآن بپردازیم.
برای نمونه، اشاره کردیم که قرآن مدعی است در زمان موسی نبی، قوم به نام سامریان وجود داشتند که با بررسی دقیق این مسئله گفتیم که تاریخ وجود قوم سامریان را در زمان موسی نبی رد میکند. و یا باز قرآن میگوید در زمان فرعون برای کشتن از صلیب استفاده میشده است که باز تاریخ وجود مرگ بر صلیب را در زمان فرعون رد میکند و این موضوع به قرنهای بعد از زمان فرعون  بر میگردد و ....
یکی دیگر از اشتباهات تاریخی  قرآن را میتوان در سوره التوبه آیه 30 پیدا کرد به قسمت اول آین آیه توجه کنید:
وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّه........ِ
ترجمه آیه به فارسی:
و يهود گفتند عزيز پسر خداست و نصارى گفتند مسيح پسر خداست.....

طبق گفته قرآن در این آیه میبینم که یهودیان عزیز{عزرا} را پسر خدا میدانند.
در این رابطه باید بگویم:  در هیچ سندی چه از اسناد یهود و یا غیر یهودی هرگز چنین گفته ای از یهودیان در تاریخ ثبت نشده است که یهودیان بگویند: عزیز و یا عزرا پسر خداست.  و این هرگز در تاریخ یهود واقعیت نداشته است. ولی قرآن در این بین موضوعی را بیان میکند که اصلا درست و واقعی نیست و هرگز تاریخ اهم از تاریخ یهودی و غیر یهودی تاکنون چنین ادعای دال بر گفته این سخن در میان یهودیان نداشته است. و این نشان میدهم که نویسنده قرآن اطلاعات درستی از یهودیت و تاریخ ایشان نداشته است و دو موضوع را با همدیگر بدون اطلاعات قبلی قاطی کرده باشد.
یکی دیگر از اشتباهات تاریخ قرآن در سوره مریم آیه 7 میباشد. به این آیه توجه کنید:
 يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَى لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيًّا ﴿7﴾
ترجمه آیه به فارسی:
اى زكريا ما تو را به پسرى كه نامش يحيى است مژده مى‏دهيم كه قبلا همنامى در تقوا براى او قرار نداده‏ايم (7)
در البته این را ذکر کنم مترجمان قرآن همچون آقای الهه قمشی به بهترین نحو قرآن را تحریف میکند چون در هیچ جای این آیه در مورد عبارت ( تقوا) سخن نمیگوید و این عبارت در آیه وجود ندارد.
قرآن در این آیه میگوید: همنامی برای یحیی تاکنون قرار ندادیم.
باز اینجا میبینم که نویسنده قرآن اطلاعات درستی از تاریخ یهودیت و تاریخ ماقبل از اسلام  نداشته است. چون نام یحیی در قوم یهود قبل از یحیی تعمیده دهنده نام محبوبی بوده و یهودیان برای فرزندان خود از این نام استفاده میکردند. برای مثال در کتاب دوم پادشاهان از عهد عتیق که چندین قرن قبل از اسلام و مسیحیت بوده  در باب 25 آیه 23 از این اسم نام برده است و شخصی به این نام {یحیی} مسمی بوده است. پس در نتیجه میبینم که اسم یحیی نامی نبود که برای اولین باره در زمان خود یحیی تعمیده دهنده بر روی او گذاشته شده باشد و قبل از این نام برای فرزندان ذکور در قوم یهود استفاده میشده است.  گویا فقط نویسنده قرآن از این اسم در یهودیت بی خبر بوده است. و این خود یکی دیگر از دلایلی است که ثابت میکند خداوند نمیتواند گوینده این کتاب با این همه اشتباه باشد.
یکی دیگر از اشتباهات و اطلاعات قرآن در مورد مریم مادر مسیح عیسی است. در قرآن در چندین جا نامی از مریم ذکر میکند  و نویسنده قرآن  او را دختر هارون  میخواند. چنانکه تاریخ نشان میدهد مریم مادر مسیح عیسی دختر عزرا بوده و به احتمال زیاد نویسنده بابت  اطلاعاتی کم خود او را با مریم خواهر موسی نبی اشتباه  گرفته است و او را دختر هارون  معرفی کرده است  و باز در جای دیگری از قرآن او را خواهر هارون میخواند. به این آیه در سوره مریم آیه 28 توجه کنید:
يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا ﴿28﴾
ترجمه آیه به فارسی:
اى خواهر هارون پدرت مرد بدى نبود و مادرت [نيز] بدكاره نبود (28)

و حال به این آیه توجه کنید:
وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ
وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ ﴿12﴾           سوره التحریم آیه 12
ترجمه آیه به فارسی
و مريم  دخت عمران را همان كسى كه خود را پاكدامن نگاه داشت و در او از روح
خود دميديم و سخنان پروردگار خود و كتابهاى او را تصديق كرد و از فرمانبرداران
بود (12)





در این آیه میبینم که نویسنده قرآن در سوره مریم آیه 28 مریم را خواهر هارون و در سوره التحریم آیه 12 مریم مادر عیسی را دختر عمران معرفی میکند. البته این دو مریم یکی نیستند و هر دو با هم در چندین قرن تفاوت زندگی میکردند.
حال با توجه به کتاب مقدس میبینیم که کتاب اعداد باب 26 آیه 59 میگوید:
و نام زن عمرام یوکبد بود و دختر لاوی که برای لاوی در مصر زائیده شد و او برای عمرام هارون و موسی و خواهر ایشان مریم را زئید.
پس طبق کتاب عهد عتیق مریم و هاورن فرزندان عمران بودند. و هر دو ایشان خواهر و برادر موسی نبی هستند و این مریم خواهر هارون و موسی نبی ربطی به مریم مادر عیسی مسیح که در چندین قرن بعد از او بدنیا آمده ندارد.  گویا نویسنده قرآن بابت نداشتن اطلاعات دقیق از این دو فرد آنها {مریم خواهر هاروان و مریم مادر عیسی} را با همدیگر اشتباه گرفته است.
حال به نمونه دیگری از این نوع اشتباهات در قرآن توجه کنید: داستانهای که نویسنده قرآن باز بابت نداشتن اطلاعات درست ازآنها محتوای زمان و مکان داستانها را با همدیگر اشتباه گرفته است.
اگر به داستان شاول در قرآن سوره البقره آیات 245 تا 251  توجه کنیم باز میبینم که نویسنده قرآن آن را با داستان جلعون اشتباه گرفته است به این آیه در قرآن توجه کنید:
داستان در قرآن از این قرار است:
بنی اسرائیل بعد از وفات پیامبرشان از پیامبر زمان خویش بعد از وفات موسی
{در این قسمت آقای الهه قمشی میگوید منظور یا یوشع نبی یا شمعون نبی و یا شموئیل نبی است که به طور مطمئن نمیداد که منظور کدوم پیامبر بوده است}
در خواست یک پادشاه میکنند و ادامه میدهد شموئیل یا سموئیل طالوت را معرفی میکند که شاول هست ولی مردم در آن زمان نگران هستند و میگویند که او نه مالی و نه ثروتی دارد و قدرتی پس او نمیتواند ما را در جنگ پادشاهی کند. ولی نبی خدا به آنها میگوید که او پادشاه است و از طرف خدا برگزیده شده است. و بعد بر پس گرفتن تابوت عهد آنها به جنگ میروند و در میانه راه خدا سربازان را آزمایش میکند در چشم طالوت و یا شاول به آنها میگوید به کنار نهر بروند تا آب بنوشند و هر کسی زیاد آب نوشید از من نیست و هر کسی که با کف دست بنوشد همانند تو اهل پایداری و ماندگاری خواهند بود. و در ایمان هستند و سپس در مورد جنگ جالوت و داود قرآن میگوید. داود جالوت را کشت.
به آیات قرآن در این رابطه توجه کنید:
مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ
تُرْجَعُونَ ﴿245﴾ أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإِ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا
مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ علَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُواْ قَالُواْ وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ
فِي سَبِيلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَآئِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلاَّ قَلِيلًا
مِّنْهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ ﴿246﴾  وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوَاْ أَنَّى
يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ
عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ﴿247﴾ وَقَالَ
لَهُمْ نِبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ
هَارُونَ َحْمِلُهُ الْمَلآئِكَةُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿248﴾ فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ
قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ
غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلاَّ قَلِيلًا مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ لاَ طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ
بِجَالُوتَ وَجُنودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو اللّهِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ
وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ ﴿249﴾ وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ
أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ﴿250﴾ فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ
الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَكِنَّ
اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿251﴾
ترجمه آیات به فارسی:
كيست آن كس كه به [بندگان] خدا وام نيكويى دهد تا [خدا] آن را براى او چند برابر
بيفزايد و خداست كه [در معيشت بندگان] تنگى و گشايش پديد مى‏آورد و به سوى او
بازگردانده مى‏شويد (245)  آيا از [حال] سران بنى اسرائيل پس از موسى خبر نيافتى
آنگاه كه به پيامبرى از خود گفتند پادشاهى براى ما بگمار تا در راه خدا پيكار كنيم [آن
پيامبر] گفت اگر جنگيدن بر شما مقرر گردد چه بسا پيكار نكنيد گفتند چرا در راه خدا
نجنگيم با آنكه ما از ديارمان و از [نزد] فرزندانمان بيرون رانده شده‏ايم پس هنگامى كه
جنگ بر آنان مقرر شد جز شمارى اندك از آنان [همگى] پشت كردند و خداوند به [حال]
ستمكاران داناست (246) و پيامبرشان به آنان گفت در حقيقت‏خداوند طالوت را بر شما به
پادشاهى گماشته است گفتند چگونه او را بر ما پادشاهى باشد با آنكه ما به پادشاهى از وى
سزاوارتريم و به او از حيث مال گشايشى داده نشده است پيامبرشان گفت در حقيقت‏خدا او
را بر شما برترى داده و او را در دانش و [نيروى] بدنى بر شما برترى بخشيده است و
خداوند پادشاهى خود را به هر كس كه بخواهد مى‏دهد و خدا گشايشگر داناست (247) و
پيامبرشان بديشان گفت در حقيقت نشانه پادشاهى او اين است كه آن صندوق [عهد] كه در
آن آرامش خاطرى از جانب پروردگارتان و بازمانده‏اى از آنچه خاندان موسى و خاندان
هارون [در آن] بر جاى نهاده‏اند در حالى كه فرشتگان آن را حمل مى‏كنند به سوى شما
خواهد آمد مسلما اگر مؤمن باشيد براى شما در اين [رويداد] نشانه‏اى است (248)  و چون
طالوت با لشكريان [خود] بيرون شد گفت‏خداوند شما را به وسيله رودخانه‏اى خواهد آزمود
پس هر كس از آن بنوشد از [پيروان] من نيست و هر كس از آن نخورد قطعا او از
[پيروان] من است مگر كسى كه با دستش كفى برگيرد پس [همگى] جز اندكى از آنها از
آن نوشيدند و هنگامى كه [طالوت ] با كسانى كه همراه وى ايمان آورده بودند از آن [نهر]
گذشتند گفتند امروز ما را ياراى [مقابله با] جالوت و سپاهيانش نيست كسانى كه به ديدار
خداوند يقين داشتند گفتند بسا گروهى اندك كه بر گروهى بسيار به اذن خدا پيروز شدند و
خداوند با شكيبايان است (249) و هنگامى كه با جالوت و سپاهيانش روبرو شدند گفتند
پروردگارا بر [دلهاى] ما شكيبايى فرو ريز و گامهاى ما را استوار دار و ما را بر گروه
كافران پيروز فرماى (250) پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و داوود جالوت را كشت
و خداوند به او پادشاهى و حكمت ارزانى داشت و از آنچه مى‏خواست به او آموخت و اگر
خداوند برخى از مردم را به وسيله برخى ديگر دفع نمى‏كرد قطعا زمين تباه مى‏گرديد ولى
خداوند نسبت به جهانيان تفضل دارد (251)







زمانی که این داستان را در قرآن مشاهده میکنیم میبینم که چنین داستانی در تاریخ عهد عتیق نوشته شده و در کتب تاریخ ثبت شده است.
ولی اگر کتب تاریخی عهد عتیق را بخوانیم متوجه میشویم که این داستان به زمان شاول برنمیگردد بلکه به صدها سال قبل از زمان شاول برمیگردد و در دوره داوران این اتفاق افتاده است. که یکی از رهبران قوم بنی اسرائیل در آن زمان بنام جدعون، خداوند از او میخواهد که احتیاجی نداری تمامی افراد سپاه را با خود به جنگ ببرید بلکه آنهای که به همرا تو بمن ایمان دارند به این جنگ میروند.  این مسئله برای این است که زمانی قوم بنی اسرائیل نگویند ما به قوت خود در این جنگ پیروز شدیم بلکه این خداوند است که شما را پیروز میگرداند. و بعد جدعون میگوید من از کجا بدانم کدوم افراد سپاه باید با من بیایند که بعد خداوند میگوید کسانی که در نهر با کف دست خود آب بخورند آنها برگزیده هستند.
این داستان در کتاب داوران باب هفتم آیات چهارم به بعد آمده است.
دوستانی که با کتب تاریخی عهد عتیق آشنایی دارند خواهند فهمیده که داستان نقل و قول شده در قرآن کاملا با داستانهای دیگر قاطی شده و نویسنده و نقل و قول کننده قرآن از تاریخ قوم بنی اسرائیل آگاهی درستی نداشته است. مثل این میاند کسی داستانی از پادشاه قاجار و پادشاهی کوروش کبیرشنیده باشد و بعد بیاید این دو داستان را با همدیگر قاطی کنند و برای دیگران تعریف کند.
در قرآن از این نوع داستانهای قاطی شده بسیار است.
برای نمونه باز میتوان به داستان وزیر فرعون اشاره کرد.  قرآن میگوید:  وزیر فرعون شخصی بنام هامان میباشد.  خواهش میکنم به سوره القصص آیات 6،8 و 38 به بعد توجه کنید:
وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِي فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ ﴿6﴾
ترجمه آیه به فارسی:
و در زمين قدرتشان دهيم و [از طرفى] به فرعون و هامان و لشكريانشان آنچه را كه از
جانب آنان بيمناك بودند بنمايانيم (6)
فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ ﴿8﴾
ترجمه آیه به فارسی:
پس خاندان فرعون او را [از آب] برگرفتند تا سرانجام دشمن [جان] آنان و مايه اندوهشان
باشد آرى فرعون و هامان و لشكريان آنها خطاكار بودند (8)
وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل
لِّي صَرْحًا لَّعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ ﴿38﴾
ترجمه آیه به فارسی:
و فرعون گفت اى بزرگان قوم من جز خويشتن براى شما خدايى نمى‏شناسم پس اى هامان
برايم بر گل آتش بيفروز و برجى [بلند] براى من بساز شايد به [حال] خداى موسى اطلاع
يابم و من جدا او را از دروغگويان مى‏پندارم (38)
و همچون در سوره غافر آیه  آمده است:
وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَّعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ ﴿36﴾
ترجمه آیه به فارسی:
و فرعون به وزیرش گفت اى هامان براى من كوشكى بلند بساز شايد من به آن راهها
برسم (36)
حال اگر به کتب تاریخی که قبل از قرآن صدها سال بیش از اسلام تدوین شدند نگاهی بیاندازیم متوجه میشویم که هامان اصلا در زمان فرعون نبوده بلکه زمان هامان به دور استر ملکه ایران برمیگردد که صد سال بعد از زمان فرعون و موسی نبی بوده است.
و باز برای اثبات این موضوع میتوان به خود نام هامان توجه کنیم چرا که این اسم هرگز نامی مصری و فرعونی نیست و ربطی به اسمهای شمال افریقا و مصر ندارد.
برای محققان پر واضح است که نویسنده قرآن بابت اطلاعات کمی که دارد نمیداند که اشخاص نام برد در چه زمانهای زندگی میکردند. و برای همین  داستانها را به صورت قاطی شده ارائه میکند.
برای اطلاعات بیشتر در مورد هامان که در زمان خشایار شاه وزیر وقت بوده، عزیزان میتوانند به کتاب استر باب سوم آیه اول مراجعه کنند.
حال به این نمونه در قرآن توجه کنید: سوره المائده آیه 116.
وَإِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ
سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلاَ
أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ ﴿116﴾
ترجمه آیه به فارسی:
و [ياد كن] هنگامى را كه خدا فرمود اى عيسى پسر مريم آيا تو به مردم گفتى من و مادرم
را همچون دو خدا به جاى خداوند بپرستيد گفت منزهى تو مرا نزيبد كه [در باره خويشتن]
چيزى را كه حق من نيست بگويم اگر آن را گفته بودم قطعا آن را مى‏دانستى آنچه در نفس
من است تو مى‏دانى و آنچه در ذات توست من نمى‏دانم چرا كه تو خود داناى رازهاى
نهانى (116)
قرآن در این آیه میگوید: خدا از عیسی سوال میکند و میگوید: آیا تو به مردم گفتی من {عیسی} و مادرم {مادرم} را همچون دو خدا بپرستش کنند......
دوستان و حق جویان عزیز، باید به این موضوع اشاره کنم که در طول تاریخ هیچ گروهی از مسیحیت اهم از  کاتولیک، ارتدکس و پروتستان و حتی دیگر فرقه های کاذب مسیحیت چون شاهدان یهوه و یا مرموران و.... هرگز مریم را خدا ندانستند. حتی تثلیثگرایان مریم را جز از تثلیث نمیدانند. گویا باز در اینجا نویسنده قرآن پرستش مریم را با موضوع تثلیث در مسیحیت قاطی کرده و او را جز از تثلیث قلمداد کرده است که این مسئله باز برمیگردد به اطلاعات کم نویسنده از دنیای مسیحیت. باز در همین سوره از آیات 111 موضوع عشاء ربانی و معجزه غذا دادن مسیح به چهار هزار مرد و زن را با همدیگر اشتباه گرفته و این موضوع را در این آیات به صورت مخلوت بیان کرده است.
پس میبینم نه تنها اشتباهات تاریخی در قرآن وجود دارد بلکه اختلافات زمانی و تاریخی و تناقضات در داستانهای قدیمتر الهی و حتی داستهای در قرآن مشاهده میشود که از یهودیت و مسیحیت عنوان شده که هرگز در تاریخ یهودیت و مسیحیت وجود نداشته و هرگز در تاریخ ثبت نشده است. حتی داستانهای تخیلی در قرآن آمده است. برای نمونه فکر کنم همگان داستان تولد عیسی از مریم را در سوره مریم میدانند که قرآن اشاره میکند. عیسی متولد شده در گهواره سخن میگوید در آیه 30 و همچون تولد مسیح در زیر درخت خرما در سوره الاعمران در آیه 49 در مورد معجزات عیسی میگوید: یکی از معجزات او درست کردن پرنده ای از گل میباشد.
کسانی که با کتب مقدس آشنایی دارند میدانند که این دو داستان در کتب مقدس اصلا وجود ندارد. ولی جالب اینجاست ما میتوانیم منابع این دو داستان {حرف زدن عیسی در گهواره و معجزه پرنده از گل} را به راحتی پیدا کنیم. اولی در کتاب تخیلی و افسانه ای رسالت بشارتی یعقوب و دیگری در کتاب کودکی مسیح به روایت توماس که هر دو نوشته به قرن دوم میلادی برمیگردد که یک سری تخیلات از مسیح در ذهن عده ای که تازه به کیش مسیحیت در آمده بودن خطور کرده و این کتب را تدوین کردند. که هیچ جایگاهی در مسیحیت ندارد. و این نوشته ها همانند حدیثهای اسلامی است که در جهان اسلام بیشمار است. متاسفانه در طول تاریخ  انسانها از وجود خلا در تاریخ ناراضی بوده و سعی در این داشته تا تاریخ را به گونه ای پر کند. در کتب مقدس اطلاعاتی زیادی در مورد زندگی مسیح عیسی نیست و فقط یکی و یا دو بار در مورد تولد او و سن 12 سالگی او صحبت میکند و تا سن 30 سالگی اطلاعات زیادی وجود ندارد برای همین اشخاصی بودن که دوست داشتند به نوعی این خلا 30 سال را پر کنند و به روایات و داستانهای تخیلی در مورد مسیح رو آوردند. که گویا بعدها نویسنده قرآن داستان عیسی را از این نوشته ها و یا افراد دریافت کرده و در قرآن به رشته تحریر در آورده، که هیچ جایگاهی در تاریخ ندارد.
البته باید این را هم اضافه کنم در نوشته های افسانه ای رسالت یعقوب و کتاب کودکی توماس هرگز همانند  قرآن نمیگوید مسیح در گهواره گفت من بنده خدا هستم. گویا نویسنده قرآن همیشه سعی کرده داستانها را طوری که با دیدگاه خودش نزدیکتر باشد ویرایش کند.
پس میبینم که دو داستان افسانه ای مسیحیت که از قرن دوم بجا گذاشته شده در قرآن به عنوان کلام خدا که از آسمان نازل شده جا پیدا میکند.
در اینجا جا دارد به مثلی اشاره کنم. فرض کنید شما دوست عزیز، کتاب شعری به نام یوحنا نویسنده این وبلاگ در بازار تهیه میکنید و بعد از خواندن اشعار کتاب به اینجانب بگوید این اشعار که متعلق به شما نیست بلکه اشعار، اشعار فردوسی، سعدی و حافظ است که شما آنها را جمع کردید و به اسم خود به عنوان کتاب شخصی در بازار بفروش رساندید تازه باید این را هم به شما بگویم اشعار شما در چندین جا قاطی شده و مربوط به چندین شاعر در زمانهای مختلف میباشد.  قرآن امروزی همانند این مثال امروزه به عنوان کتاب الهی در اختیار مسلمانان قرار دارد که امیدوارم با تحقیق بیشتر دوستان عزیز به واقعیتها برسند.
داستانها  زیادی در قرآن وجود دارد که اشتباهات تاریخی و زمانی درآنها است. همانند داستان هابیل و قابیل، داستان نوح، داستان ابراهیم و داستان سلیمان غیر  که اصلا در تاریخ تورات و انجیل و دیگر صحیفه انبیاء وجود ندارد و یا بصورت ناقص و مبهم و قاطی بیان شده است. و منابع آن داستانهای تخیلی و افسانه ای است.
باز برای نمونه داستان اصحاب کهف که یک داستان افسانه ای است که بواسطه یک موعظه گر کلدانی ارتدکس نزدیک به زمان پیدایش اسلام رایج شد و ناگهان این داستان تخیلی سر از قرآن در میآورد.
باز نمونه دیگری در سوره الاعراق آیه 171.
وَإِذ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّواْ أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ خُذُواْ مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ
تَتَّقُونَ ﴿171﴾
ترجمه آیه به فارسی:
[ياد كن] هنگامى را كه كوه [طور] را بر فرازشان سايبان‏آسا برافراشتيم و چنان پنداشتند
كه [كوه] بر سرشان فرو خواهد افتاد [و گفتيم] آنچه را كه به شما داده‏ايم به جد و جهد
بگيريد و آنچه را در آن است به ياد داشته باشيد شايد كه پرهيزگار شويد (171)
در این آیه اشاره به قوم یهود میکند زمانی که از موسی نبی نافرمانی کردند. کوه بالا شد و بر عکس بر سرشان فرود آمد.
باز میبینم که این داستان در کتاب تورات و صحیفه انبیاء نوشته نشده و منابع آن کتب استطوره قوم یهود میباشد. در قرآن آیات فراوانی یافت میشود که این آیات بصورت گنگ و قاطی تدوین شده است. و این برای کتابی که ادعا میکند کلمه به کلمه از طرف خدا نازل شده و گوینده آن خدای حی و قادر بر همه چیز است. بسیار سوال برانگیز میباشد.
دوستان مسلمان باید این را درک کنند که نقد قرآن و تحقیق در مورد قرآن بی احترامی به آن نیست. بلکه هدف ما شناخت منابع قرآن است که ادعا میکند از طرف خدا بر پیامبر اسلام محمد نازل شده و یک معجزه برای کل عالم است.
البته  دوستان مسلمان شاید بگویند: بله بصورت اتفاقی چنانکه مریم و هارون خواهر و برادر موسی بودند. عمران دیگری و هارون دیگر هم پدر مریم بوده و این مسئله هیچ مشکلی ایجاد نمیکند. و یا بگویند ما چه گناهی کردیم که داستان به حرف درآمدن عیسی در انجیل نوشته نشده و منابع دیگر این را تائید نمیکند.
در جواب این دوستان باید گفت: دوست عزیز منابعی همانند رسالت یعقوب و نوشته کودکی مسیح توسطه توماس ازهیچ گونه سند تاریخی  برخودار نیستند.
شما تصورش را بکنید که میخواهید به فرض مثال:
 در مورد واقع کربلا کتابی تاریخی بنویسید و برای کسب اطلاعات در مورد کربلا به مداحان روزه خوان مراجعه میکنید و داستان کربلا را از آنها برشته تحریر در بیآورید. شما باید بدانید یک مداح برای به گریه انداختن مردم داستانهای را سر هم میکنند تا به قول معروف دل شنونده را به درد بیآورد و آنها را وادار به گریه کند. آیا گفته یک مداح یک سند تاریخی است؟ برای دنیای مسیحیت نوشته های رسالت یعقوب و نوشته کودکی مسیح توسطه توماس همانند مداحی میباشد که از خود داستان سرایی کرده است. و در نتیجه هیچ مورخی عاقلی به این نوع گفته ها تاکید نمیکند.
پایان قسمت هفتم    ادامه دارد.....

بردار شما یوحنا

هیچ نظری موجود نیست: