دوست عزیز، اگر شما امروز برای اولین بار به این مقاله نظر میاندازید. پشنهاد میکنم برای دنباله کردن این موضوع به قسمت اول این مقاله یعنی (چرا مسلمان نیستم قسمت اول) مراجعه کنید. موفق باشید.
در این مقاله میخواهیم متون داخلی خود قرآن را بررسی کنیم. اگر دوستان عزیز این مقاله را از اولین قسمت آن دنبال کرده باشند. متوجه شدند مسلمین مدعی هستند که قرآن بدون واسطه انسانی و با وحی الهی بدون جا گذاشتن همزه ای و یا نقطه ای از اصل قرآن 1400 سال پیش، امروزه در دسترس عموم مردم قرار دارد و این همان کتابی است که خداوند بر سینه پیامبر اسلام محمد نازل کرده است.
اما اگر به متون خود قرآن مراجعه کنیم متوجه میشویم که این فقط یک ادعا بی اساس و بی مورد است که مطرح میشوم.
چرا که با کمی تحقیق میتوان به اشتباهات تاریخی در این کتاب پی ببریم. داستانهای با تناقضات فراوان از همدیگر در این کتاب آمده است که با داستانهای دیگر کتب مقدس مغایرت دارد. داستانهای در مورد مسیحیت و یهودیان در قرآن یافت میشود که اصلا وجود خارجی نداشته و با حقیقت دیگر کتب مقدس متفاوت است. و بیشتر این داستانها در مسیحیت و یهودیت فقط یک داستان خیالی، افسانه ای و دور از واقعیتها میباشد.
زمانی که چنین موضوعاتی را در قرآن مشاهده میشود. علامت سوالی در مورد این کتاب در ذهن محققان خطور میکند: آیا واقعا چنانکه این کتاب میگوید کتابی الهی است؟
امیدوارم عزیزان تا اینجای مقاله متوجه شده باشند که هدف ما مسخره و یا توهین به قرآن نیست و فقط سوالاتی است که در ذهن هر کسی میتواند خطور کند. و فکر کنم سوال کردن در این زمانه آزاد میباشد و چنانکه بعضی تصور میکنند گناه نیست.
به مسائل تاریخی قرآن میپردازیم . ما وقتی در قرآن به داستان موسی نبی، زمانی که در حال رهبری قوم بنی اسرائیل میباشد توجه کنیم، میبینم که قوم بنی اسرائیل گوساله ای را برای پرستش میسازند تا آن را عبادت کند. در قرآن میخواهیم: زمانی که موسی از قوم خود سوال میکند چرا اینکار را انجام دادید. قوم بنی اسرائیل در پاسخ به موسی میگوید: (این مرد سامری موجب این عمل شد و با خواندن قرآن متوجه میشویم: موسی با این شخص سامری در حال گفته و گو میباشد. خواهش میکنم به این آیات در سوره طه نگاه کنید:
قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِن بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ ﴿85﴾
ترجمه آیه به فارسی:
فرمود در حقيقت ما قوم تو را پس از [عزيمت] تو آزموديم و سامرى آنها را گمراه ساخت (85)
و درسوره طه آیه 95 میخوانیم:
قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ ﴿95﴾
ترجمه آیه به فارسی:
[موسى] گفت اى سامرى منظور تو چه بود (95)
در آیه 85 سوره طه در قرآن به شخص سامری اشاره میکند و در آیه 95 اشاره میکند که موسی با آن شخص سامری در حال گفته و گو است و از او شخصا {موسی} سوال میکند.
شاید دوستان بگویند کجای این داستان اشکال دارد؟ قرآن در مورد شخصی سامری میگوید و موسی پیامبر هم در حال گفته و گو با آن شخص است.
دوستان گرامی، باید توجه کنند گفته و گو موسی پیامبر با اشخاص اشکال ندارد اما گفته و گو او با شخص سامری از نظر زمانی و تاریخ اشکال کلی دارد.
چون اگر ما زمان موسی پیامبر را در نظر بگیریم. او به 1400 سال قبل از مسیح عیسی زندگی میکرده یعنی چیزی حدود 13 و یا 14 قرن قبل از مسیح عیسی.
از نظر تاریخی باید بگویم: تاریخ ثابت کرده است که در زمان موسی پیامبر اصلا قومی به نام سامری وجود نداشته است و تاریخ در مورد پیدایش قوم سامریان چیز دیگری میگوید.
تاریخ بوجود آمدن سامریان بر میگرد به زمانی که قوم شمالی یهود به اسارت امپراطوری آشور در آمدند. بعد از آن افرادی از قوم آشور با یهودیان به اسارت در آمده ازدواج میکنند و با آمیخته شدن زبان عبری یهود و زبان آشوری زبان جدید و قوم جدیدی به مرور زمان به نام سامریان بوجود میآیند.
تاریخ میگوید: زمان شروع این موضوع و شروع تاریخ سامریان به سال 722 قبل از میلاد برمیگردد. یعنی 7 و یا 8 قرن قبل از مسیح عیسی.
تاریخ میگوید: قبل از 722 قبل از میلاد اصلا قومی بنام سامریان بر روی صحنه تاریخ جهان وجود نداشته است.
دوستان باید توجه کنند این موضوع ربطی به ایمان و مذهب مسیحیت و یا مذهب یهودیت و یا اسلام ندارد بلکه یک موضوع تاریخی و اثبات شده و یک واقعیت تاریخی میباشد. ولی با خواندن قرآن میبینم که قرآن مدعی است: پنج قرن قبل از بوجود آمدن قوم سامریان، شخصی سامری وجود داشته است. چیز که تاریخ میگوید کاملا اشتباه است. و این موضوع در قرآن یک اشتباه تاریخی محسوب میشود.
مثل این میماند که امروزه در سال 1390 شمسی، نوشته ای از شخصی پیدا شود و بگوید من شاهد زمان شاه عباس بودم و در مورد شاه عباس و کارهایش شهادت دهد و بگوید همیشه شاه عباس روزی دو ساعت به اتاق خود میرفت و برای استراحت به تماشای تلویزیون مینشست و اخبار و یا سریال نگاه میکرد. اگر به تاریخ و زمان شاه عباس توجه کنیم همگان امروزه میدانند که در زمان شاه عباس هنوز تلویزیون اختراع نشده بود. در اینجا باید به این شاهد واین نوشته شک کرد.
در قرآن هم این یک اشتباه بزرگی تاریخی است که صحبت از یک شخص سامری در زمان موسی پیامبر میکند. از این مثالها در قرآن زیاد دیده میشود.
آیا خداوند میتواند این چنین اشتباهی مرتکب شود و اطلاعات نادرست را به کسی که ادعا میکند پیامبر است . بدهد؟ حاشا از خداوند.
حال به این مثال توجه کنید: سوره الاعراف آیه 124 و سوره یوسف آیه 41 در مورد مصلوب کردن افراد در زمان فرعون است. خواهش میکنم به آیه مذکور توجه کنید:
لأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلاَفٍ ثُمَّ لأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ ﴿124﴾
ترجمه فارسی آیه:
دستها و پاهايتان را يكى از چپ و يكى از راست خواهم بريد سپس همه شما را به دار
خواهم آويخت (124)
و سوره یوسف
يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُمَا فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْرًا وَأَمَّا الآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِن رَّأْسِهِ
قُضِيَ الأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ ﴿41﴾
ترجمه فارسی آیه:
اى دو رفيق زندانيم اما يكى از شما به آقاى خود باده مىنوشاند و اما ديگرى به دار آويخته
مىشود و پرندگان از [مغز] سرش مىخورند امرى كه شما دو تن از من جويا شديد تحقق
يافت (41)
متاسفانه چنانکه گفتیم مترجمه قرآن همانند آقای الهه قمشی عبارت (صَلِّبَنَّكُمْ ) را (دار) ترجمه کردند.
البته در اینجا مشخص است که این مترجم برای ماست و مالی کردن عبارت دقیق نوشته شده در قرآن از عبارت دار استفاده کرده است.
یوسف علی در ترجمه انگلیسی خود دقیقا عبارت (صَلِّبَنَّكُمْ ) را (مصلوب کردن) ترجمه کردند.
البته زیاد سخت نیست دوستان میتوانند خود تشخص دهند که عبارت (صَلِّبَنَّكُمْ ) به چه معنا است.
در اینجا هم باز میبینم که اشتباه تاریخی در آیات قرآن در مورد مصلوب کردن وجود دارد.
چرا که تاریخ میگوید برای اولین بار اقوام فنقیها (کنعانیان)، رومیها و ایرانیان مصلوب کردن را در عمل شروع کردن و این شروع به سال 1700 بعد از زمان فرعون برمیگردد. یعنی در زمان فرعون اصلا چیزی به نام صلیب و مصلوب کردن خطاکاران در زمان فراعنه وجود نداشته است. و هیچ سندی و یا شواهد تاریخ وجود ندارد که صلیب کردن خطاکاران در آن زمان وجود داشته است. یعنی گزارشی در تاریخ ثبت نشده است که در زمان فراعنه کسی یا گروهی بر علیه شخصی و یا قومی این عمل را انجام و بر روی صلیب میخکوب کرده باشند. این نشانه تناقضات تاریخی در قرآن است که بیان شده است.
چنانکه گفتیم: ثبت تاریخ اصلا کاری به دین و مذهب مسیحیت و یا اسلام و غیره ندارد و یک روایت تاریخی و واقعی میباشد. پس باید سوالی در این رابطه در ذهن خوانده ایجاد شود.
آیا واقعا این کتاب کلام خداست؟ اگر هست آیا خدا میتواند چنین اطلاعات اشتباه تاریخی را به پیامبر خود بدهد؟ این نشان میدهد که نویسنده قرآن چیزهای را شنیده اما تاریخ و زمان داستانها را با هم قاطی کرده است.
حال به این مثال توجه کنید: سوره النساء آیات 157 و 158.
وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ
الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا ﴿157﴾
بَل رَّفَعَهُ اللّهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا ﴿158﴾
ترجمه فارسی آیات:
و گفته ايشان كه ما مسيح عيسى بن مريم پيامبر خدا را كشتيم و حال آنكه آنان او را نكشتند
و مصلوبش نكردند ليكن امر بر آنان مشتبه شد و كسانى كه در باره او اختلاف كردند قطعا
در مورد آن دچار شك شدهاند و هيچ علمى بدان ندارند جز آنكه از گمان پيروى مىكنند و
يقينا او را نكشتند (157)
بلكه خدا او را به سوى خود بالا برد و خدا توانا و حكيم است (158)
البته قبل از اینکه در مورد این آیه صحبت کنم از دوستان عزیزمیخواهم به ترجمه آیه توجه کنید در اینجا مترجمه عبارت مصلوب کردن را بکار برده در صورتی که در آیات قبلی چنانکه اشاره کردیم که این مترجمه از عبارت دار به جای مصلوب شدن استفاده کرده بود تا مسئله را بطور خاصی ماست و مالی کند.
در آیه 157 به طور واضح تاکید میکند مسیح عیسی کشته نشد بلکه مشتبه شد یعنی آنها تصور کردن عیسی مصلوب شد. دوستان عزیز همانطوری که همگان میدانند تمامی مفسران اسلامی متفق القول هستند طبق این آیه مسیح عیسی مصلوب نشد.
حال به این آیه در سوره مریم توجه کنید:
وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا ﴿33﴾
ترجمه فارسی آیه:
و درود بر من روزى كه زاده شدم و روزى كه مىميرم و روزى كه زنده برانگيخته
مىشوم (33)
در اینجا میبینم باز تناقض در مورد داستان مسیح عیسی در قرآن نمایان میشود.
در این آیه مسیح عیسی از مردن خود میگوید ولی در سوره النساء مردن او {عیسی} را انکار میکند.
البته بعضی از مفسران اسلام سعی در پاسخ این تناقض در قرآن هستند و میگویند که مسیح در حال حاضر در آسمان است زمانی او میآید و اسلام را برقرار میکند و بعد میمرد و میگویند این مرگ همان مرگی است که مسیح در قرآن به آن اشاره کرده است.
برای من مسیحی کاملا واضح است که مسیح عیسی طبق گفته های انجیل مصلوب شد و این یک حقیقت تاریخی است و نمیتوان آن را انکار کرد. به جز این مسئله در تاریخ هیچ محققی و یا تاریخ شناسی این مسئله را در دنیا چه در جهان مسیحیت و چه در جهان غیر مسیحیت انکار نمیکند بجز جهان اسلام.
در جهان شخاصی غیر مسیحی هستند که بگویند مسیح مصلوب شد ولی آنها مدعی هستند او دیگر زنده نشد و معتقد هستند زنده شدن او فقط یک داستان تخیلی میباشد. اما کسی پیدا نمیشود که بگوید این مسئله اتفاق نیفتاد. مصلوب شدن عیسی در زمان پیلاطس رومی یک رویداد تاریخ میباشد و هیچ ربطی به ایمان و مذهب مسیحیت ندارد.
و در اینجا باز میبینم که قرآن یک رویداد تاریخی را رد میکند. شاید دوستانی سوال کنند که دلیل و سند شما برای مصلوب شدن مسیح عیسی چیست؟
مارتین لوترمیگوید:
مسیح بر روی صلیب کشته شد: این یک تاریخ است.
مسیح بر روی صلیب کشته شد این یک الهیات است.
مسیح بر روی صلیب برای گناهان ما مرد این نجات بشریت است.
در اینجا فقط در مورد قسمت اول سخن مارتین لوتر مینویسم. یعنی صلیب یک تاریخ است. و کاری به الهیات بودن و ایمان قلبی آن ندارم.
بعضی اوقات با دوستان مسلمان که دراین رابط صحبت میکنیم میگویند آن شب شاید در تاریکی کسی دیگر را به جای مسیح گرفتند و مصلوب کردن و یا شاید یکی از شاگردان برای نجات مسیح عیسی خودش را فدا کرد تا مسیح را نجات دهد و امکان دارد این اتفاق افتاده باشد.
اما اگر این دوستان به نوشته های مقدس چه از در عهد عتیق و چه در عهد جدید نگاهی بیاندازند میبیند که راه و هدف مسیح به سوی مرگ کشیده میشود و این داستان نمیتوان بر اثر یک اتفاق آن هم فقط در یک شب اتفاق افتاده باشد و مسیح به صورت فیلم های هالیوودی و فیلم های هندی نجات پیدا کرده باشد.
نوشته های عهد عتیق که قرن ها بیش از مسیح عیسی نوشته شده بود مرگ و صلیب عیسی مسیح را پیشگویی کرده بودند. کتب مقدسی چون تورات، مزامیر داوود نبی، اشعیاء نبی، دانیال نبی، ارمیاء نبی، زکریا نبی، ملاکی نبی، ارمیاء نبی، ......
در عهد جدید خود مسیح عیسی این موضوع را بارها به حواریون خود گوش زده کرده. نه فقط مرگ خود را بلکه رستاخیز خود را به ایشان گفته است. یعنی مسیح عیسی زنده شدن خود را بعد از سه روز مرگ به شاگردان خبر میدهد. برای یک رستاخیز اول باید مرگی اتفاق بیفتد تا رستاخیز معنا پیدا کند. من به عنوان یک مسیحی از کسانی که مدعی هستند خدا اجازه داد کسی دیگر را به بجای مسیح مصلوب کند. سوالی دارم. آیا واقعا شما فکر میکنید که خداوند از کلک و حقه بازی دفاع میکند؟ آیا واقعا خداوند برای اینکه شخصیتی را نجات دهد همانند اشخاص حقه باز برای رسیدن به هدف خود از حقه استفاده میکند؟
یعنی میشود تصور کرد خداوند نه تنها رومیان و دشمنان عیسی مسیح را در آن زمان گول زد. بلکه 600 سال تمامی مردم جهان را اهم از ایمان دار و بی ایمان را گول زده است. بدون آنکه در این 600 سال کسی خبر دار شود آن کس عیسی نبوده و بعد از 600 سال خداوند با آوردن دین جدید تازه به تمام جهانیان میگوید: آن کسی که کشته شد مسیح عیسی نبود و برای شخصی مشتبه به او این اتفاق افتاد. اگر این چنین باشد پس خداوند خودش رواج دهنده حقه و کلک در جهان است و او نباید از مردم چیزی دیگری غیر از حقه بخواهد. اما خدا را شکر، خداوند زنده هرگز چنین نیست و این نوع تفکر افکار انسانی است و از خداوند بدور.
تاریخ دان یهودی بنام آقای جوسیفس که در قرن اول میلادی زندگی میکرد. در نوشته های خود به مسیح عیسی اشاره میکند که عیسی ناصری در زمان پیلاطس مصلوب شد. چنانکه اشاره شد آقای جوسیفس فردی غیر مسیحی و مذهب یهودیت را داشته است.
همچنین آقای کسیتس تاریخ دان رومی میگوید: پیلاطس مسیح را محاکم کرد و باز اشاره میکند که پیلاطس او را بر صلیب کشت. این تاریخ دان هم یکی از تاریخ دانان غیر مسیحی بوده است.
نویسندگانی دیگر از جمله لوسین، دالس و جلس اگیسانس همگی به نوعی به مرگ مسیح عیسی بر روی صلیب اشاره میکنند. جالب اینجاست که همگی این تاریخ دانان و نویسندگان تاریخی غیر مسیحی بودند.
نوشته ای بنام مارا بارسپارتیان که از سال 70 میلاد بر جا مانده و هم اکنون در موزه بریتانیا تا به امروز موجود میباشد. اشاره میکند: چه فایده برای یهودیان بود که پادشاه {عیسی} خود را کشتند.
در تلمود یهود اشاره شده: یاشوای ناصری {عیسی ناصری} به خاطر دروغ و گمراه کردن قوم یهود شب قبل از عید فصح کشته شد. ( چنانکه دوستان میدانند تلمود یهود یکی از منابع ضد مسیحیت میباشد که اینچنین در مورد مسیح عیسی شهادت میدهد و میگوید او کشته شد.
نویسندگانی چون فله گن هم به مرگ مسیح عیسی در تاریخ اشاره کردند.
نهضت مسیحیت بعد از صعود مسیح به آسمان بر پایه مرگ و قیام مسیح عیسی پایگذاری شده و تا به امروز ادامه دارد. پیام شاگردان مسیح برای همگان این بود: عیسی، مسیح موعود بود و بدون ایمان به او نجات حاصل نخواهد شد. و او در راه همه کسانی که به او ایمان دارند کشته شد و رستاخیز پیدا کرد چون خدا او را از مردگان قیام داد.
پس میبینم که نه تنها شاگردان مسیح موضوع مرگ مسیح عیسی را بشارت دادند بلکه تاریخ دانان غیر مسیحی، چون رومیان و یهودیان به این موضوع اشاره کردند.
در دنیا تنها گروهی که میگوید مسیح کشته نشد مسلمانان هستند.
در جهان، مسیحیت دشمنان زیادی دارد که تمامی نویسندگان آنها مدعی هستند مسیح کشته شد ولی در مورد رستاخیز او شک داریم و این فقط یک داستان است.
میبینم که این دشمنان هم مدعی هستند مسیح کشته شد و فقط در رستاخیز او شک دارند ولی هرگز مدعی نیستند که او کشته نشد.
پس میبینم تنها گروهی معتقد هستند عیسی کشته نشده، اسلام میباشد.
و در اینجاست باید دوستان مسلمان به مسیحیان این حق بدهند که در مورد گفتار قرآن در مورد مسیح شک و آن را به یقین رد کنند.
شاید بعضی از دوستان مسلمان بگویند: ما که به مسیح احترام میگذاریم، ما میگویم او مهربان بود. ایمان داریم که معجزات زیادی انجام داد. او هم اکنون در آسمان است و دنیا را در آینده به عدالت فرا میخواند. او مرده زنده کرد. او..... .... فقط ما میگویم مسیح کشته نشد و او پسر خدا نیست. و فقط همین دو مورد قابل قبول نیست.
آیا برای دوستان مسلمان این قابل قبول است ما مسیحیان بگویم؟ بله قرآن مطالب جالبی در مورد مسیح بیان کرده است. محمد، پیامبر شما پدر خوبی برای خانواده اش بود. او انقلابی در سرزمین صحرای عرب بوجود آورد. و او رهبر خوبی برای آنها بود. اما فقط ما میگویم: او پیامبر نبود و از طرف خدا هم فرستاده نشده است.
آیا یک مسلمان این نوع صحبت کردن را بعنوان احترام به پیامبرش از طرف یک مسیحی میپذیرد؟ مسلما خیر چون هر چه یک مسیحی بگوید محمد، یک آدم خوبی بود و یا یکی از رهبران سیاسی در آن زمان بود. ولی پیامبری او را از طرف خدا رد کند. برای یک مسلمان که عقیده دارد او پیامبر بوده این نوع گفتار احترام محسوب نمیشود.
در مقابل هم دوستان مسلمان باید این را در نظر بگیرند که اگر آنها هر چقدر بگوبند ما به مسیح احترام میگذاریم و مسیح را فقط یک پیامبر بدانند. ولی اساس مسیحیت را قرآن بدون دلیل و سند رد کند. دیگربرای یک مسیحی این نوع گفتار احترام محسوب نمیشود. چون این نوع گفتار تمامی پیغام انجیل را که بر پایه محبت مسیح در مرگ و قیام او خلاصه میشود رد میکند.
مرگ و صلیب مسیح یک واقع تاریخی است که تمامی دنیا چه جهان مسیحیت و چه غیر مسیحی آن را قبول دارد. بجز قرآن که میگوید او مصلوب نشد و هیچ دلیل تاریخی برای این گفته ارائه نمیدهد.
امیدوارم دوستان عزیز، حداقل در زمینه تاریخی، مصلوبیت مسیح عیسی را بررسی کنند و دلایل آن را از منابع غیر مسیحی دنباله کنند.
پایان قسمت ششم ادامه دارد....
برادر شما یوحنا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر