۱۳۹۰ اسفند ۷, یکشنبه

چرا مسلمان نیستم؟ قسمت پنجم

دوست عزیز، اگر شما امروز برای اولین بار  به این مقاله نظر میاندازید. پشنهاد میکنم برای دنباله کردن این موضوع به قسمت اول این مقاله یعنی (چرا مسلمان نیستم قسمت اول) مراجعه کنید.  موفق باشید.
چنانکه در قسمتهای گذشته ذکر شد در دنیای اسلام آقای السیوطی یکی از نویسندگان بزرگ جهان اسلام محسوب می شد. او یکی از نویسندگان قرن نهم و یکی از مهمترین مفسران قرآن و زبان شناس عربی بود   این شخصیت در سال 1505 میلادی مصادف با 911 هجری وفات کرد. این نویسنده کتابی بنام ( فی علوم القرآن)  تدوین کرده است. آقای السیوطی در کتاب مذکورخود فصل 41 در مورد درست فهمیدن و درک قرآن میگوید: باید دانست که در جاهایی از قرآن اشتباهاتی یافت میشود که باید آنها را اصلاح کرد. برای نمونه آقای اسیوطی اشاره میکند به سوره المومنون  آیه 60.
وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ ﴿60﴾
ترجمه آیه به فارسی:
و كسانى كه آنچه را دادند [در راه خدا] دارند در حالى كه دلهايشان ترسان است [و
مى‏دانند] كه به سوى پروردگارشان بازخواهند گشت (60)

آقای السیوطی میگوید: باید در آیه بجای (کسانی که آنچه را {در راه خدا} دارند) این جمله بیاید ( کسانی که در حضور خدا میآیند). یعنی ( يُؤْتُونَ ) باید  يُعْتُونا باشد. این یکی از اصلاحاتی است که آقای السیوطی معتقد است باید در قرآن اصلاح شود.
آقای السیوطی در نمونه دیگری میگوید: سوره النور آیه 27 هم باید اصلاح شود. به آیه توجه کنید:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ
لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴿27﴾
ترجمه آیه به فارسی:
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد به خانه‏هايى كه خانه‏هاى شما نيست داخل مشويد تا آشنا شوید
و بر اهل آن سلام گوييد اين براى شما بهتر است باشد كه پند گيريد (27)

 او معتقد است:  عبارت غیر واقعی به جای عبارت واقعی در آیه نشان داده شده است. اشاره او به عبارت کلمه (تا آشنا نشوید داخل نشوید ) میباشد که به عقیده او باید به اینگونه نوشته شده باشد( تا اجازه نگیرید داخل نشوید) که از لحاظ منطقی این جمله درست بنظر میآید.
 او میگوید بجای  عبارت (تَسْتَأْنِسُوا ) باید عبارت (  تَسْتَأْدینو )  نوشته شده باشد تا معنای اجازه بگیرید در جمله درست جا بیفتد.
 دوستان عزیز باید این را اضافه کنم که  بعضی از قرآن های ترجمه شده به فارسی توسطه مترجمان متوجه این اشتباه شدند و در متون فارسی خود به جای ترجمه آشنا شوید و یا انس بگیرید مترجمه اجازه بگیرد را قید کردند. اما در خود قرآن عبارت تَسْتَأْنِسُوا  وجود دارد و معنای اجازه گرفتن نمیدهد بلکه معنای انس گرفتن و یا آشنا شدن  میباشد.
برای نمونه در سوره الرعد آیه 31     آقای السیوطی میگوید: عبارت (مایوس شدن) در این آیه اشتباه است . و عبارت (واضح بودن) صحیح میباشد.
دوستان عزیز، باید توجه داشته باشند وقتی تاکید میکنیم که السیوطی این عبارت ها را نقل و قول کرده این بدان معنا نیست که او از خود این موضوع را نوشته است. آقای السیوطی در این رابطه منابعی دارد که منابع او ابن العباس پسر عموی محمد پیامبر اسلام میباشد، که ایشان شخصیت بسیار بالای در تاریخ اسلام دارد. در روایات آمده است که ابن العباس میفرماید: به نظر من در این آیه (آیه 31 از سوره الرعد) کاتب  لحظه ای که آیه از محمد پیامبر اسلام نقل وقول می شد، او {کاتب آیه}  به خواب رفته است.
باز سوره دیگر موجود است که آقای الهه قمشی متن آن را به دل خواه  تغییر داده است . این سوره، سوره الاسراء آیه 23 میباشد. در قسمت اول این آیه آمده است:
وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ
ترجمه آیه به فارسی:
خداوند ترا حکم کرده که جز او کسی را مپرستید.
در اینجا در نسخه عربی عبارت  (وَقَضَى ) به معنای  (حکم) ترجمه شده است که باز این عبارت (وَقَضَى ) به معنای حکم در فارسی نیست بلکه معنای وصیت و قضاء است. که باز آقای السیوطی از ابن العباس نقل و قول میکند:
 که این عبارت اشتباه است و عبارت پیشنهاد دادن در این عبارت درست میباشد. یعنی خداوند ترا پیشنهاد میدهد که جز او کسی را مپرسید.
دوستان عزیز، چنانکه در قسمت اول این مقاله (چرا مسلمان نیستم) ذکر شد، گفتیم که متاسفانه خیلی از دوستان مسلمان ما زمانی که با آنها صحبت میکنم و در مورد قرآن و یا حتی موضوعات اسلامی از ایشان دلایل درخواست میکنیم. به ما میگویند دلیل ما: شنیدنیهای و نقل و قول های دیگران است. یعنی گفتند، شنیدیم و میگویند. ولی پیشنهاد من به این عزیزان این است که خود ببیند چه کسی گفته،  و یا ببیند از چه منابع موثق شنیدند و یا چه کسانی میگویند. شاید دلیل این نوع گفتار و نظریه، نداشتن منابع تحقیقاتی و منابع مستقل در کشورهای اسلامی است. که همیشه به عزیزان در این کشورها گفتند که به دیگران گوش ندهید و همین گفتار را بپذیرید، مبادا از اهل جهنم شوید. همین درست است و امثال این گفته ها.
و دینای غرب دشمن ماست و هر آنچه میگویند از روی عداوت و دشمنی با اسلام است و ....
برای مثال: در اینجا جا دارد به کتابی اشاره کنم به نام :
SHIA ISLAMA FROM RELIDION TO REVOLUTION 
اسلام شیعه از دین تا انقلاب
نویسنده این کتاب آقای هین هام اسلام شناس آلمانی در دانشگاه توبینگن آلمان است. این نویسنده در مورد امام دوازدهم شیعیان در کتاب خود ذکر میکند:
 با تاکید به نظریه اکثریت مسلمان در جهان اسلام امام یازدهم هیچگونه فرزند پسری نداشته است و ایشان بدون داشتن فرزند پسر دارفانی را ودا کرد.
 آقای هین هام در کتاب خود اشاره میکند:    اتفاقی میان شیعیان و اهل تسنن افتاد، که خود منابع شیعیان آن دوره را بنام  (حیرت) نامگذاری کردند.
آقای هین هام ادامه میدهد در این دوره بود که از میان فرقه شیعیان چندین فرقه جدید بوجود آمد. او ادامه میدهد که در میان این فرقه ها، گروهی کوچک مدعی شدن و گفتند که  امام یازدهم فرزند پسری کوچکی دارد، که کسی از او خبری ندارد و فقط ما (گروه کوچک) میدانستیم چرا که ما نماینده او هستیم و او به غیب رفته است و این موضوع (غیب امام دوازدهم) در میان فرقه (های) شیعه بیش از 200 سال طول کشید تا  برای ایشان (جا بیفتد) و مورد قبول واقع شود.
 البته این موضوع ربطی به پیدایش قرآن که موضوع اصلی ما در این مقاله است ندارد. فقط میخواستم بگویم که در ایران خیلی از دوستان اصلا چنین موضوعی را شاید نشنیده باشند و این برمیگردد به همان اصلی که منابع تحقیقاتی در ایران و کشورهای اسلامی موجود نیست و خیلی از عزیزان از آن بی خبر هستند.
دوستان عزیز و حق جویان گرامی، چنانکه از همان ابتدا ذکر شد. هدف این مقاله روشن شدن موضوعاتی است که شاید در قرآن بحث برانگیز باشد و جای سوال برای کسانی است که بدون تعصب بخوانند حقیقت را در مورد قرآن بدانند و دانستن حقیقت کفر نیست و بی احترامی به قرآن و مسلمین هم نخواهد بود.
در اینجا میخواهم این را بیان کنم که تا اینجای مقاله فقط سعی شد که از منابع اسلامی بگویم و نشان دهیم که به فرض مثال: صحیح البخاری و یا آقای ابی داوود و یا ابن العباس و دیگران .... در جهان اسلام در مورد پیدایش قرآن چه گفتند.
 حال سوالی در این میان پیش میآید که از کجا بدانیم این منابع صحیح و درست میگویند؟
از کجا بدانیم صحیح البخاری درست میگوید؟
برای این منظور باید وارد حدیث های اسلامی شویم چون بیشتر گفته ها اسلامی را احادیث تشکیل میدهند.
 دوستان عزیز مسئله گفتند و شنیدن و میگویند در اسلام نیست چون برای مثال: روایات صحیح البخاری پنج نسل طول کشیده تا به خود آقای البخاری رسیده است یعنی نقل و قول از نقل و قول و.....
دوستان باید توجه داشته باشند که در اسلام هر حدیثی داری دو بخش است: یکی (متن) و دومی (اسناد). برای مثال میتوان به صحیح البخاری اشاره کرد که بعد از قرآن در میان اهل تسنن دومین کتاب بزرگ اسلامی محسوب میشود. که در چند جلد این کتاب موجود میباشد و به موضوعاتی از قبیل زندگی محمد پیامبر اسلام، اطلاعاتی در مورد پیامبر و موضوعات دیگر چون پیدایش قرآن اشاره میکند .
بعد از کتب البخاری صحیح مسلم میباشد. که بیشتر مسلمان جهان باز برای این کتاب ارزش قائل هستند و این کتاب در ردیف صحیح البخاری قرار دارد به همین منظور این کتاب هم صحیح لقب گرفته است. و ایشان معتقد هستند احادیث موجود در این کتاب، احادیث محکم و معتبری در جهان اسلام میباشد.
بعد از صحیح مسلم، سنن ابن داوود میباشد که آن هم در جهان اسلام مشهور و برای مسلمانان قابل اعتماد است. و میتوان گفت که این کتب قدیمترین منابع اسلامی هستند که میتوان آنها را مورد  تحقیق و تفحص قرار داد.
 در این میان باز میتوان به کتاب سیرت الرسول الله اشاره کرد. نویسنده این کتاب ابن اسحاق میباشد.  البته به گفته روایات اسلامی بعد از یک قرن از وفات ابن اسحاق، شخصی دیگر به نام ابن هشام کتاب او را ویرایش کرد. در  کتاب ابن هشام آمده است چون ابن اسحاق حرفهای بسیار زشت و سخیفی را در نوشته های خود داشته آنها را حذف کردم تا قرائت نشود. برای اطلاعات بیشتر باید گفت: کتابی که از ابن اسحاق در دسترس عموم میباشد کتاب ابن هشام منصوب به ابن اسحاق میباشد. پس باید نتیجه گرفت این کتب قدیمترین منابعی هستند که میتوان سخنان و گفته های محمد پیامبر اسلام را در آنها پیدا کرد.
حال باید دید که این کتب در چه تاریخی و زمانی نگارش شدند؟
 ابن اسحاق کتاب خودش را حدود 125 سال  بعد از وفات محمد پیامبر اسلام شروع به نگارش کرد. پس حداقل یک فاصله زمانی 120 سال تا 130 سال بین اولین منابع تاریخی زندگی محمد تا وفات محمد پیامبر اسلام میباشد. یعنی به فرض اگر امروز در سال 1390 شمسی و یا 2012 میلادی این مقاله در حال نوشتن باشد، موارد نوشته شده به زمان 120 سال پیش ایران برمیگردد، که نشان میدهد آن روز در ایران چه خبر بوده است؟  چه کسی پادشاه ایران بود؟ فکر کنم در 120 سال پیش در ایران دوره قاجار در ایران حاکم  بود. ناصرالدین شاه و فکر کنم بعد از او مظفرالدین شاه.     حال شما تصور کنید امروز در ایران شخصی پیدا میشود و میخواهد در مورد ناصرالدین شاه و یا مظفرالدین شاه مطلبی و یا مقاله ای بنویسد و منظور نویسنده تنها زندگی و یا حیات زندگانی آن پادشاه نیست بلکه در مورد نسل و آبا و اجدادی و گفته های این پادشاه میخواهد مقاله بنویسد. برای نوشتن چندین مقاله نویسنده به منابع و اسناد محک و قابل اعتمادی احتیاج دارد چون فاصله زمان تنها دو و یا شش سال نیست بلکه 120 تا 130 سال فاصله زمانی است میان نویسنده و پادشاه مذکور.
 شاید صحبتهای شنیده شده به قول ما ایرانیان یک کلاغ و چهل کلاغ شود. تازه در این قرن ما کتب فراوان تاریخی در اختیار داریم و منابع ما برای جمع آوری منابع در مورد دوره قاجار راحت است از 14 قرن پیش آن هم در صحرای سعودی (عربستان) بدون هیچگونه منابع تاریخی و فقط نقل و قول ها و داستانهای سینه به سینه گشته و هر سینه و نسلی میتوانست از آن کم و یا به آن اضافه کند.
 و این خود یک علامت سوال بزرگی برای اشخاصی است که میخواهند در مورد منابع اصلی دور اولیه اسلام تحقیق کنند. به گفته خود روایات اسلامی منابع ابن اسحاق هم بعد از 100 سال به دست ابن هشام نوشته شد، که روی هم رفته نزدیک به 200 سال فاصله زمانی در این میان پیش میآید.
در مورد صحیح البخاری باید گفت: طبق نوشته ها و احادیث همین کتاب یک فاصله زمانی 250 سال تا 300 سال میان البخاری و محمد پیامبر اسلام وجود دارد. پس در نتیجه باید این را بیاد آورد که بعد از دو تا سه قرن احادیث بعد از اسلام  طول میکشد تا تازه نوشته بشود.
شاید در میان خواندگان این مقاله دوستانی بگویند ما از مسلمان شیعه مذهب هستیم و احادیث ما با احادیث دنیای اهل تسنن متفاوت است. در پاسخ این دوستان باید اشاره کنم کتابی از دنیای شیعیان در دسترس میباشد بنام ( علم حدیث). احادیث شیعه مذهبها هرگز از احادیث اهل تسنن قدیمتر نبوده است. از قدیمترین احادیث شیعه میتوان به کتاب احادیث
 ( کافی  کلینی) اشاره کرد که طبق روایات مذهب شیعه در سال 329 هجری فوت کرد. که با اشاره به سال فوت این شخصیت فاصله زمانی او با پیدایش اسلام و قرآن حدود به 300 سال میباشد. مذهب شیعه نویسنده دیگر در خود دارد به نام ابن بوئی که در سال 381 هجری وفات کردند. که با در نظر گرفتن سال وفات او مشاهده میکنیم که این شخصیت در حدود 400 سال اختلاف زمانی با پیدایش اسلام و قرآن زندگی میکرده است.
کتاب دیگری در دنیای شیعه است از شیخ طوسی است که این شخصیت شیعه هم در سال 460 بوده که 450 سال اختلاف زمانی با پیدایش قرآن و اسلام فاصله داشته است.
این منابع قدیمیترین منابع  مذهب شیعه در مورد احادیث محمد پیامبر اسلام است با اختلاف زمانی سه قرن تا چهارم و نیم قرن با پیدایش اسلام.
در مورد کتاب نهج البلاغه که در میان شیعه زیاد معروف است، باید گفت این کتاب به سال 400 هجری برمیگردد. یعنی فاصله زمانی این کتاب با پیدایش اسلام حدود چهار قرن میباشد. چهار قرن از زمان جمع آوری این کتاب با شروع اسلام میگذرد.
زمانی که با بیشتر دوستان مسلمان در مورد این موضوعات حرف میزینم متوجه میشویم که این عزیزان فکر میکنند بطور مثال: علی {امام اول شیعیان} ایشان صحبت میکرده و شخصی در همان زمان چون یک منشی در خدمت او بوده و صحبتهای او را در همان لحظه بر روی کاغذ میآورده است و یا خود شخص علی {امام شیعیان} هر آنچه را که میگفته است بر روی کاغذ نگارش میکرده است. ولی اگر این عزیزان به منابع خود  اسلام مراجعه کنند از خود روایات خواهند فهمید که جمع آوری این کتب بعد از چندین قرن توسط اشخاصی دیگری آن هم به صورت  نقل و قولهای و سینه به سینه جمع آوری شده است.
در جهان اسلام هیچگونه اسنادی و یا شواهدی وجود ندارد که متعلق به قرن اول اسلامی {هجری} بوده باشد.  اولین نقل و قولها به سال 750 میلادی یعنی یک اختلاف 120 تا 130 ساله از ابن اسحاق در زمان خلفای عباسی یاد میشود که خلیفه عباسی از ابن اسحاق میخواهد که کتاب خود را تدوین کند. پس با در دست داشتن احادیث اولیه در این زمان میتوان گفت قسمتهای از زندگانی و گفته های محمد پیامبر اسلام در دسترس میباشد. آن هم در زمانی که گروه های سیاسی آن زمان مثل: طرفداران علی، خوارج، طرفداران عباسی و غیر به جان همدیگر افتاده بودند تا بر رغیبان خود پیروز شوند. حال فکرش را بکنید هر گروه سخنی و یا نقل و قولی  به سود خود بیان میکرده و  آن سخن و نقل و قول را به پیامبراسلام منتسب میکردند.  محققان معتقد هستند: جنگ و جدالهای گروهی و سیاسی در پشت این احادیت میتوان باشد و نفوذ عقیدتی در این احادیث میتوان وجود داشته باشد  و همین امر موجب میشود که  علامتهای بسیاری را در مورد احادیث آنزمان از همه گروه های اسلامی در ذهن اشخاص محقق ایجاد کند.
حال اگر عزیزان به احادیثی که توسط  البخاری جمع آوری شده نگاهی بیندازند، میبیند که البخاری که قدیمترین منبع در جهان اسلام است. که هوا خواهان اسلام  نام صحیح را به او وکتاب او لقب دادند.
 خود البخاری میگوید:    من نزدیک به 600000 حدیث را مطالعه کردم، از این تعداد حدیث که مورد مطالعه او قرار گرفته چیزی حدود 7397 حدیث را جمع آوری کرده و بیشتر این احادیث  تکراری است. چنانکه در مورد احادیث البخاری که بالغ بر 7397 میباشد،  کتابی  به نام صحیح البخاری در 9 فصل تدوین شده است.
 بابت تکراری بودن این احادیث در واقع البخاری  بالغ بر 2602 حدیث در کتابی در 9 فصل دارد. یعنی آقای البخاری از 600 هزار حدیث به 2602 حدیث رسیدند. که او عقیده داشته که این تعداد حدیث قابل اعتماد هستند.
در مورد ابن مسلم هم به همینطور نوشته شده او از 300000 حدیث به 4000 حدیث رسید و آنها را انتخاب کرده است.
اگر این احادیث را از این اشخاص و دیگر اشخاص و پیشوایان اسلامی قبول کنیم. یعنی محمد پیامبر اسلام اگر همه این احادیث را گفته باشد. ایشان میبایستی از 24 ساعت در روز، 24 ساعت و هفت روز در هفته، تمام هفت روز را در حال حدیث گفتن بوده است. و دیگر وقتی برای بازگو کردن آیاتی که ازآسمان بر او نازل شده است وجود ندارد.  جالب است در حدیثی از نقل و قول محمد پیامبر اسلام آمده است که ایشان میگوید: اگر من در خواب هم بر شما ظاهر شوم گفته های مرا به عنوان حدیث بیان کنید. برای نمونه احادیث که توسط مجلسی در کتاب (بهار الانوار) آمده است از همین طریق یعنی خواب و غیره میباشد.
پس طبق خود احادیث اسلامی که بدان اذعان میکنند احادیث دروغ در جهان اسلام بسیار میباشد. چنانکه گفتیم که از 600 هزار حدیث البخاری فقط 2602 حدیث را معتبر میداند.
دوستان و حق جویان عزیز، توجه کنند که این تعداد حدیث یعنی 2602 حتی 1%  از 600000 حدیث موجود را تشکیل نمیدهد. پس باید از این مسئله نتیجه گرفت که چقدر داستان بافی در جهان اسلام رایج بوده است.
   در (علم حدیث) که به نظر اسلام علمی پیشرفت است. و علمای اسلامی تشخیص میدهند که کدوم حدیث درست و صحیح است.
که در این علم نه فقط متن باید درست و بر خلاف قرآن نباشد بلکه باید اسناد آن هم قابل اعتماد و مطابق با چند نسلی باشد که از هم دیگر نقل و قول کردند. برای مثال گفتیم که البخاری خود از پنج نسل قبل خود نقل و قول کرده است. و به این طریق جهان اسلام میگوید حدیثهای درست را از نادرست تشخیص دادند.
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم محقیق و اسلام شناس مشهور مجارستانی بنام گورز در تحقیقات خود در مورد احادیث اسلامی نشان داد که  بسیاری از این احادیث نشاندهنده بحثهای فقهی و سیاسی در دوره خلفای عباسی، هواداران علی {امام شیعیان}،
طرفداران عمر و ابوبکر و غیره میباشد که اصلا ربطی به دوره خود محمد پیامبر اسلام نیست و به آن دوره برنمیگردد. یعنی احادیث بحثهای دوره دوم اسلام میباشد. که در آن زمان رایج بود که پیشوایان اسلامی در مکانهای دوره هم جمع میشدند و برای اینکه حرف و سخن خود را به رخ رقیب خود بکشد صحبتی و یا گفته ای بیان میکرد و آن را به محمد پیامبر اسلام نسبت میداد.
منظور آقای گورز احادیثی است که مورد قبول جهان اسلام قرار گرفته شده است. و آنها را احادیث معتبر میخوانند. بجز گورز مجارستانی، اسلام شناسی دیگری به نام جوزف در قرن بیستم بعد از تحقیقات خود در مورد احادیث اسلامی میگوید: نه تنها متون احادیث شک برانگیز هستند بلکه اسناد این احادیث هم مورد شک قرار دارند، چرا که در جهان عرب حتی گفته های حکام آن زمان را که حکام دینی نبودند هم حدیث تلقی میکردند.
آقای جوزف شگل میگوید: جالب اینجاست زمانی که حدیثی گفته شده،  نقل و قول کننده آن حدیث را به علما و حکام منتسب بوده ولی در یک نسل بعد از آن زمان، نقل کننده حدیث آنها را به همراهان و پیشوایان اسلامی محمد پیامبر اسلام منتسب میکنند و یک نسل بعد از آن یعنی هر چه زمان دورتر میشود نقل کننده حدیث را به خود محمد پیامبر اسلام منتسب میکند. و به این ترتیب او نشان میدهد که نه فقط افراد حدیثهای جعلی بیان میکردند بلکه اسناد هم مورد اعتماد نیستند.  البته این دو مورد را فقط برای مثال عنوان کردم تا دوستان گرامی بدانند کتب زیادی در مورد احادیث اسلامی با تحقیق توسط اسلام شناسان غربی وجود دارد. البته چنانکه در مقاله اول نوشتم سعی میکنم که از این منابع چیز ننویسم و منابع ما چنانکه قول دادیم منابع اسلامی باشد.
شاید باز دوستانی به ما بگویند که پیدایش قرآن چه ربطی به احادیث دارد؟
 در پاسخ این دوستان باید گفت که برای تحقیق در مورد چگونگی و پیدایش قرآن باید از این کانال عبور کرد چرا که در غیر این صورت اصلا نمیتوان در این مورد پژوهش کرد. چون تمامی اطلاعات در مورد قرآن و زندگی محمد پیامبر اسلام به کتاب (سیرت الرسول الله) و احادیث برمیگردد. خود قرآن به ما اطلاعات چندانی در مورد زندگی پیامبر و دیگر مسائل او نمیدهد. برای مثال قرآن نمیگوید: مثلا  محمد پیامبر اسلام  12 و یا 13 سال در مکه بوده و بعد به مدینه هجرت کرده است. و یا  خود قرآن نمیگوید که او در سن 40 سالگی به محمد پیامبر اسلام وحی نازل شده است. و یا در مورد جنگها که کرده و جزعیات زندگی او چیزی ارائه نمیدهد. شاید در بعضی موارد اشاراتی شده باشد اما هیچگونه توضیحی قرآن به ما در مورد پیدایش و زندگی محمد پیامبر اسلام نمیدهد. پس چنانکه در بالا اشاره شد. منابع ما از احادیث و کتاب سیرت الرسول الله است که از دو قرن و سه قرن بعد از اسلام تدوین شده است.
دوستان گرامی باید توجه کنند هر چقدر زمان از شروع  اسلام میگذرد، داستانها و قصه ها با تاکید و جزعیات بیشتری  نوشته میشوند. برای نمونه:  در کتاب ابن اسحاق که قدیمترین کتاب است که در مورد زندگانی پیامبر اسلام مطالب دارد. میبینم که جزعیات در کتاب الوقیدی که یک نسل بعد از ابن اسحاق  نوشته شده، بیشتر از منبع اولی یعنی کتاب ابن اسحاق است.                گویا هر چه از زمان اسلام میگذارد معلومات هم به جای کم شدن بیشتر میشود. مثلا:  در کتابی در مورد جنگی در اسلام نوشته شده و در کتاب بعدی که یک نسل فاصله زمانی با آن کتاب دارد نه تنها در مورد آن جنگ بیشتر توضیح میدهد، بلکه اسامی کشته شدگان آن جنگ هم اضافه شده با جزعیان بیشتر از کتاب اول، در صورتی که کتاب اول اصلا نامی از کشته شدگان نبرده است.  یعنی هر چه از زمان محمد پیامبر اسلام میگذرد معلومات در مورد او و اسلام بیشتر میشود و این خود سوالاتی  برای محقیقانی ایجاد میکند کسانی که  در تلاش هستند تا واقعیتها را پیدا کنند.
موضوعی دیگر که محقیقان اسلام شناسی را به خود مشغول کرده عبارتها و کلماتی است که در قرآن وجود دارد که در واقع ریشه عربی ندارد.
 برای نمونه:  میتوان به خود کلمه (قرآن)، (سوره)، (آیه) و ده ها عبارت دیگری اشاره کرد که ریشه از زبان آرامی، سریانی و عبرانی دارند.  برای نمونه به سوره قریش مراجعه میکنیم:
لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ ﴿1﴾ إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاء وَالصَّيْفِ ﴿2﴾  فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ ﴿3﴾  الَّذِي
أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ
ترجمه فارسی آیات:
براى الفت‏دادن و انس قريش (1)  الفتشان هنگام كوچ زمستان و تابستان [خدا پيلداران را نابود
كرد] (2) پس بايد خداوند اين خانه را بپرستند (3)  همان [خدايى] كه در گرسنگى
غذايشان داد و از بيم [دشمن] آسوده‏خاطرشان كرد (4)
البته  باید یادآوری کرد  که مترجمان، مخصوصا آقای الهه قمشی طوری ترجمه میکند که گویا 100% از تمامی کلمات عربی قرآن آگاهی دارد.
کتاب دانیل برام به نام (مقدمی به اسلام) با داستانی شروع میشود. البته چون داستان طولانی است من مختصری از آن را بازگو میکنم. او میگوید: زمانی که کتاب ابن اسحاق را مطالعه میکنیم. میبینم که ابن اسحاق از هاشم از اجداد محمد پیامبر اسلام داستانی بازگو میکند که او کاروانی برای سفر داشته و از آن برای سفر و تجارت استفاده میکرده است. و سالی یکی ودو بار در سفر بوده و در باره سفر خود در مورد تجارت در مورد دیدنیهای سفر و غیره تعریف میکرده است.
 آقای دانیل برام میگوید بنظر میآید که این داستان یک داستان تاریخی میباشد. آقای دانیل برام میگوید زمانی که منابع دیگر را میخوانیم متوجه میشویم که داستان همان داستان سفر و درمورد تجارت  است اما جزعیات کاملا با داستانی که از ابن اسحاق در مورد هاشم شنیدیم متفاوت است. تفاوتها در مورد دلیل سفر معاملات تجاری و حتی دیدنیها میباشد. و باز منبع دیگری در مورد همین سفر با تناقضات دیگری تعریف شده است. آقای دانیل برام میگوید من دلیلی نمیبینم که این داستان به دروغ  ساخته شده باشد. ولی چرا ساختار داستانها با همدیگر متناقض است؟
آقای دانیل برام ادامه میدهد در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدم که تمامی این داستانها ریشه در سوره قریش در قرآن دارد. برای نمونه : عبارت ( لِإِيلَافِ ) در سوره قریش.
که آقای الهه قمشی آن را (انس و ایلاف) ترجمه کرده است. مترجمه میگوید: ( لِإِيلَافِ ) قریش.
ولی آیا کسی از محققان اسلامی قدیمی میتواند بگوید لِإِيلَافِ و یا إِيلَافِ به چه معنا در عربی است؟
برای  ایلاف زمستان و سفر تابستان.  در اینجا میبینم که گویند به چیزی در آیه اشاره میکند. اشاره به ایلاف و اشاره به قریش.  قریش مشخص است که به قبیله قریش اشاره میکند اما در مورد ( إِيلَافِ ) کسی توضیحی نمیدهد.
خیلی از مفسران اسلامی عقیده دارند  بسیاری از داستانی ها،  داستانهای تاریخی اسلام و زندگی محمد پیامبر اسلام را نشان میدهند. که در متون تفسیری به این نوع داستانها میگویند: (اسباب النزول) یعنی دلیل و نشانه نزول آیه و مخاطبین آیه را تعریف میکند. تا زمانی که ندانیم این آیه در مورد چه چیزی میگوید نمیتوان آن را تفسیر کرد.
خیلی از محققان میگویند که خود اسباب نزول این چنین آیاتی بعد ها یعنی قرنها بعد از اسلام  برای توضیح دادن این آیات نوشته شده است. یعنی این داستانها واقعیت تاریخی ندارد.
 در سوره مذکور متن و یک سری اشاراتی است که مفسران اسلامی برای توجیه این متون و اشارات یک داستانی تخیلی که در فکر خود داشتند را برای این موضوع نگارش کردند تا متون و اشارات را در داستان جا بدهند. تا بگویند بله حال میدانیم که این عبارت به چه معنا است. در حقیقت با فهمیدن این نوع تفسیرها در اسلام میتوان (اسباب النزول) آیات را زیر سوال برد.
به نمونه دیگر توجه کنید: سوره النساء آیه 176.
يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلاَلَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ
وَهُوَ يَرِثُهَآ إِن لَّمْ يَكُن لَّهَا وَلَدٌ فَإِن كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِن كَانُواْ إِخْوَةً رِّجَالًا
وَنِسَاء فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ أَن تَضِلُّواْ وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿176﴾

ترجمه فارسی آیه:
ای پیامبر از تو در باره ( کلاله ) فتوا میخواهند بگو خدا چنین فتوا میدهد هر گاه کسی بمیرد و او را فرزند نباشد و خواهری باشد او را نصب میراث باشد......
آقای الهه قمشی در کتاب ترجمه قرآنی خود در این آیه جلوی عبارت (الْكَلاَلَةِ ) یک پرانتز باز میکند و برای این عبارت یک معنی مینویسد: (یعنی برادر و خواهر پدری یا پدری و مادری)  همین عبارت الْكَلاَلَةِ در همین سوره یک بار دیگر تکرار شده در آیه 12.
حال اگر به روایتهای اسلامی نگاه کنیم به ما میگویند: عمر{خلیفه مسلمین} در مورد این عبارت میگوید: من نمیدانم معنای (الْكَلاَلَةِ) چیست، و من {عمر} هر چه که دارم میدهم تا بدانم معنای این کلمه { الْكَلاَلَةِ } چیست.
این واقعا جای سوال دارد که خود عمر خلیفه مسلمین که در زمان محمد پیامبر اسلام میزیست نمیدانم که عبارت (الْكَلاَلَةِ) که از زبان محمد پیامبر اسلام گفته شده چیست؟
حتی در مورد این عبارت چندین حدیث وجود دارد که در مورد معنای (الْكَلاَلَةِ) در آن زمان در میان پیشگامان اسلام بحث و جدال بوده است. و این احادیث میگویند: که این عبارت الْكَلاَلَةِ   در مورد مسائل ارث و میراث میباشد و تا به امروز در میان علمای اسلامی در مورد این موضوع وجه مشترکی نیست و برای همین هر عالمی برای خود در مورد ارث و میراث فتوای میدهد.
طبری در کتاب تفسیر خود از عبارت (الْكَلاَلَةِ)  سی و هفت  معنی مختلف ارائه میدهد. یعنی میتوان گفت در جهان اسلام مفسیرین برای خودشان تئوری های زیادی دارند.
محققان زبان شناسی معتقد هستند که عبارت (الْكَلاَلَةِ) هرگز ریشه عربی ندارد و در هیچ متن عربی چه قدیم و چه جدید وجود ندارد و فقط دو باراین عبارت در قرآن آمده است و هر دو بار فقط در سوره النساء آمده  است.
زبان شناسان و اسلام شناسان معتقد هستند که عبارت (الْكَلاَلَةِ) در زبان عبرانی و سریانی از (اكَلاَ) گرفته شده است که به معنای (عروس) میباشد. که به حتما زیاد در نسلهای بعدی اسلام این عبارت از اكَلاَ  به  الْكَلاَلَةِ  تغییر کرده است، و در واقع عبارت الْكَلاَلَةِ اصلا معنای در زبان عربی ندارد. که با در نظر گرفتن آیه  در سوره النساء که در مورد موضوع ارث و میراث میباشد، آمده است. طبق فقه اسلامی باید آیه را اینطور تفسیر کرد. کسی نمیتواند در اسلام شخصی چون عروس و یا داماد را وارث اموال خود کند. که باز این آیه اشاره به زید پسر خوانده محمد پیامبر اسلام میکند تا دیگر او ادعای به میراث پیامبر در اموال و نبوت نکند. این گفته و نظریه محققان اسلام شناسان معروف است. برای اطلاعات بیشتر به این کتاب مراجعه شود:
Muhamad  Is Not the Father of Any Your Men
محمد پدر هیچ یک از مردهای شما نیست.
نویسنده همین کتاب (محمد پدر هیچ یک از مردهای شما نیست) میگوید: زمانی که من قرآنی را که در کتابخانه لایبری  کشور فرانسه است نگاه  و بعد آن را مطالعه و مورد تفحص و تحقیق قرار دادم. متوجه شدم که زیر عبارت (الْكَلاَلَةِ) کلمه اكَلاَ بوده که بعد ها این کلمه پاک شده و عبارت الْكَلاَلَةِ بجای آن نوشته شده است. این نویسنده در کتاب مذکور خود عکسهای را که از این آیه و مربوط به عبارت الْكَلاَلَةِ است در کتاب خود به عنوان سند قرار داده است.
عزیزان که در خارج از ایران هستند میتوان به راحتی این کتاب را تهیه کنند. نویسنده در آخر چنین نتیجه گیری میکند و میگوید: از نظر متون ادبیاتی و شواهدی که از متون آن اینجانب بدست آوردم، به این نتیجه رسیدیم که متن عربی قرآن یعنی رسم {خط} قرآن در دوره اول هجری انعطاف پذیر بوده یعنی از زمان محمد پیامبر اسلام تا زمان عبدالمالک.
اوادامه میدهد:   پروسه فکر کردن و محکم کردن رسم عربی قرآن قابل انعطاف پذیری بوده و برای همین پیشگامان اسلامی با پی بردن به بعضی اشتباهات کلماتی که برای آنها در عربی معنا نداشته آنها را ویرایش و حتی آیاتی برای به ثمره رساندن معنای عباراتها به نسخه های قرآن اضافه کردند، و حتی آیاتی از متون قرآن حذف شد. اشاره نویسنده به ده ها سال بعد از زمان محمد پیامبر اسلام است. و برای همین تفاوتهای زیادی میان نسخه های قدیم و جدید قرآن وجود دارد. این نتیجه گیری کتابی  با قطر200 صفحه موارد اطلاعاتی از قرآن است.
دوستان عزیز و حق جویان گرامی، شواهد و مدارک زیادی در دسترس میباشد که ثابت میکند روایات اسلامی در مورد پیدایش اسلام اشتباه میباشد. خلاء نبود نسخه های قدیم و اولیه از خود قرآن و خلاء نبودن تاریخ درستی از اسلام اولیه این اشتباهات را زیاد کرده است. نبود منابع درستی از عبارتهای غیر عربی در قرآن همانند الْكَلاَلَةِ و یا الصَّمَد  که مفسرین اسلام هر کدوم مجبور به ارائه معناهای متفاوتی برای این کلمات میدهند. وقتی به داستانهای مانند اسباب النزول که  توسط اشخاص اسلامی گفته شده است.  نگاه میکنیم متوجه میشویم این داستانها واقعیت تاریخ ندارد و فقط برای توجیه آیات قرآنی تعریف شده است.  وقتی میبینم که ریشه کلمات سریانی و یا عبری در قرآن رخنه کرده است باید به یک محقق این حق را داد تا به گفته  و احادیث اسلامی و تاریخ پیدایش قرآن شک کند.
 زمانی که به احادیث حسن بصری توجه کنیم میبینم که با آیات قرآن در تضاد است. پس باید یک محقق به این احادیث شک کند.
 زمانی که به بیت المقدس  در فلسطین  میروید مشاهده میکنید که در سالن بیت المقدس آیاتی نوشته شده که اصلا در قرآن این آیات  یافت نمیشود و با آیات قرآن در تضاد است پس باید به یک محقق این حق را داد تا به تاریخ اسلام و قبله گاه اول مسلمین شک کرد.
زمانی که به سکه های اولیه اسلام نگاه میکنید و نام محمد پیامبر اسلام را بدون ذکر رسول الله مشاهده کنید باید این حق داده شود که محققان سوالی مطرح کنند. که آیا این شخص پیامبر بوده و یا فقط یک رهبر منطقه ای؟
حداقل دوستان مسلمان باید این حق را به محققان بدهند زمانی که آنها میگویند: سوالات زیادی در پیدایش قرآن وجود دارد که اگر بگویم  جوابی برای آنها نیست اما بی پاسخ مانده است.   
پایان قسمت پنجم  ادامه دارد....
در مقاله بعدی به محتویات داخلی خود قرآن میپردازیم.

برادر شما یوحنا 

هیچ نظری موجود نیست: